معني طلاق از نظر دنيوي و غير روحاني ، جدايي است .
معني طلاق از نظر روحاني فقط جدايي نيست بلكه مبحث عميق تري است .

براي درك اين معاني بايد اين سئوالات را كرد كه :
طلاق چه پي آمد و نتيجه و تاثير در زندگي ما خواهد گذاشت ؟
آيا طلاق به عنوان يك امتياز براي ازدواج مجدد به شمار مي آيد ؟
چه نوع رفتاري را ما بايد در رابطه با افراد طلاق گرفته بكار بريم ؟

به نظر مي رسد كه هر موضوع ديگر را به راحتي مي توان بحث كرد ولي در رابطه با طلاق اصولاً موضوع آسان نيست .
آنچه مشخص است اين است كه در جامعه امروزي ،  طلاق روش خيلي سريعي از آزاد شدن از يك زندگي ناهموار مشترك است .
طلاق طوفاني است كه آنچه را كه ازدواج به زيبايي كاشته است ، درهم ريخته و از ريشه مي كند .
كساني كه در چنين شرايطي قرار مي گيرند ، همانند :
• افرادي هستند كه اين امواج را خودشان براي خودشان ساخته اند و در برابر سخنان غير حكيمانه خود ،  خود را و شريك خود را ضربه مي زنند .
• افرادي هستند كه زير طوفان تقصير خودشان غرق مي گردند .
• افرادي هستند كه با خيال راحت در خارج كشتي زندگي خود شنا مي كننند ولي غافل از اين هستند كه ، كشتي زندگي آنها بزودي بر اثر امواج غرق خواهد شد .
آيا علاجي براي اين درد بزرگ ،  مخرب و مُسري ، قولهاي شكسته ، عهد هاي از هم گسيخته ، سرزنش كردن ها ، تقصير ها ، محكوم كردن ها ، نبخشيدن ها ، گِله و شكايت ها و بچه هاي ضربه خورده ،  وجود دارد ؟
آيا واقعاً خدا قادر است اين درد را علاج نمايد ؟

گرچه خدا از طلاق متنفر است اما فراموش نكنيم از آنجايي كه خدا محبت است پس شخص طلاق گرفته را هنوز دوست دارد .
و اگر او برگشته و از خدا كمك خواهد ، خدا او را كمك خواهد كرد .  كمك خدا براي ما نيز است كه : او ما را ياد مي دهد كه به همان روشي كه او ما را دوست دارد ، ما نيز همديگر را دوست داشته باشيم .
اگر معني درست محبت را بخواهيم بدانيم اين است : خدا محبت است .
محبت از ديد خدا عشق فدايي است ، عشقي كه حاضر است به خاطر معشوق ، خود را فدا كند .  گرچه عشق به نطر احساس بياني مي رسد ولي اين فقط يك بُعد قضيه است .  زماني ازدواج به طلاق منجر نخواهد شد كه آن عشق معني سه بُعدي به خود بگيرد و آن فقط در محبت خدا شكل مي گيرد ، محبتي كه كبر و غرور ندارد .  محبتي كه حتي اگر طرف مقابل نمي تواند ديگر محبت نمايد او را محبت مي نمايد .
وفاداري و صداقت نشان و ويژگي محبت خالص ، مي باشد .   ازدواج مسيحي بر اساس اعتماد به خدا و يكديگر بنا مي شود .
حال ، چرا خدا از طلاق تنفر دارد ؟
خدا ، خداي خانواده است براي همين خدا ، پدر خوانده مي شود و پسر ،  دامادِ عروس ( كليسا ) مي باشد .  از آنجايي كه خدا محبت است و پسر يعني عيسي مسيح محبت خدايي خود را با ريختن خون خود براي عروس به اثبات رسانده است ، بنابراين هر چيزي كه باعث شود بين اين محبت عظيم مانع شود مورد تنفر خدا قرار مي گيرد زيرا خدا نمي تواند محبت خود را انكار نمايد .

يوحنا 15 : 13   كسي محبت بزرگتر از اين ندارد كه جان خود را به جهت دوستان خود دهد .

روح جدايي

شايد شنيدن اين مطلب كه دنياي ما از روح جدايي  پُر است ، تعجب آور باشد ولي حقيقتي است كه اين روح باعث از بين رفتن ازدواج ها و روابط و غيره مي شود .
آنچه مشخص است اين است كه جدايي يك حربه شيطاني است و ما بايد در برابر او مقاومت نماييم نه اينكه به همديگر بي احترامي كرده و يكديگر را آزرده سازيم .  حال چرا مردم اين موضوع را نمي دانند ؟
به خاطر اينكه شناخت درستي از خدا ندارند و طبيعي است چون اين شناخت درست نيست پس نمي توانند دشمن را خوب بشناسند .

خداوند ما عيسي مسيح ابزار جنگ بر عليه اين روح را كه شيطلني است به ما مي دهد .  در كُل خداوند همه چيز و قدرت دفاع در برابر دشمن را به ما مي بخشد و هر وقت ما با اسلحه محبت و فروتني و بخشش با آن مقابله نماييم ، زانوي دشمن خم و خمتر خواهد شد و در نهايت ما پيروز خواهيم گشت .
1 پطرس 3 : 7 – 12
و شما نيز اي همسران بايد رفتارتان با همسرتان هميشه با ملاحظه باشد و چون آنها جنس لطيف هستند و در فيض حيات با شما سهيم و شريك مي باشند ، با عزت و احترام با آنها رفتار كنيد ، مبادا دعا هاي شما مستجاب نشود .  خلاصه اي دوستان ، يك فكر و يك دل باشيد .  يكديگر را دوست بداريد و مهربان و فروتن باشيد .  بدي را با بدي و لعنت را با لعنت تلافي نكنيد ، بلكه به جاي لعنت ، بركت بطلبيد ، زيرا خدا شما را دعوت كرده است تا بركت نصيبتان گردد .  زيرا كلام خدا مي فرمايد : هر كه بخواهد زندگي خوب و روزهاي خوشي داشته باشد ، بايد دهانش را از حرفهاي زشت و لبانش را از دروغ نگه دارد .  بدي را ترك كرده نيكي كند و صلح و صفا را جسته و آن را دنبال نمايد . زيرا چشمان خدا بر نيكان است و گوشهاي او آماده شنيدن دعاهاي آنها ، اما از بدكاران روي گردان است .
افرادي كه به نتيجه طلاق گرفتن از هم رسيده اند بايد اين فكر را بكنند كه در خيلي از جوانب طلاق به آنها نه فقط كمك نخواهد كرد بلكه آنها را شكست بزرگي خواهد بخشيد .

مطالب بالا براي افرادي است كه مي خواهند طلاق بگيرند ، آيا مي توانيم افرادي را كه طلاق را گرفته اند كمك نماييم ؟

متي 5 : 31 – 32
همچنين گفته شده : هرگاه مردي زن خود را طلاق دهد ، بايد طلاق نامه به او بدهد .  اما من به شما ميگويم ، هرگاه كسي زن خود را به جز به علت زنا طلاق دهد ، او را به زناكاري مي كشاند و هر كس با چنين زني ازدواج نمايد ، زنا مي كند .
در اينجا در باور من در آن مقطع خداوند طلاق را گناه مي داند . زيرا زن مطلقه و مرد طلاق گرفته خود را آزاد مي بيند و زن ، مرد ديگر و مرد ، زنِ ديگر مي گيرد و شايد اين ادامه دار باشد و در اين صورت زناكاري به صورت منطقي و شريعتي به پيش مي رود .

خداوند ما عيسي مسيح را در برابر زني كه در زنا گرفته شده است در انجيل يوحنا 8 : 4 – 11  مي بينيم كه او را محكوم نمي كند ولي به او تذكر مي دهد كه برو اما ديگر كناه مكن .  شايد زناي اين زن ، ثمره تلخ طلاق بوده است .
اكثر طلاق ها بر اثر انجام يك گناه انجام مي گيرد .  اگر ما بدانيم كه گناه كرده ايم و آنرا در برابر عيسي مسيح اعتراف نماييم او ما را مي بخشد و گناه ما را با فيض خود فراموش مي نمايد و در چنين موقعي است كه وجود ما از مهر و محبت خدا پُر مي شود و آنگاه خواهيم توانست ببخشيم .  اين بخشش توام با محبت مسيح طلاق را شفا مي بخشد .

عبرانيان 10 : 17
و بعد از آن مي فرمايد :  من هرگز گناهان و خطاهاي آنان را به ياد نخواهم آورد .

بنابراين افرادي كه قبلاً طلاق گرفته اند اگر با حقيقت يعني عيسي مسيح روبرو شوند ، مي توانند همديگر را ببخشند و باز به كانون گرم خانواده با بخشيدن و محبت كردن همديگر برگردند .
و اگر اين امكان ديگر بر اثر ازدواج مجدد نيست ، حدالقل مي توانند يكديگر را ببخشند .