يعني از ظهور اسلام و استيلاي عرب در ايران تا قرن سيزدهم
در اوايل قرن هفتم دين جديدي بنام اسلام در عربستان ظهور كرد و مؤسس آن محمد بن عبدالله بودكه خود را هم سلطان و هم پيغمبر مي دانست و با ظهور او موقعيت و وضع سياسي مذهبي آسيا بكلي تغيير كرد. بعد از وفات محمد پيروانش عربستان را بتصرف در آوردند شورشهاي داخلي را فرو نشادند وبه تسخير ممالك ديگر پرداختند.
در اين موقع دولت ايران در حال ضعف بود و ياراي مقاومت با اعراب را نداشت. مدعيان تاج و تخت ايران از هر ايالتي برخاسته بودند و هرج و مرج غريبي سرتاسر مملكت را در بر گرفته بود. در همين زمان بود كه اعراب بياباني كه مشتاق و حريص غارت و تصرف ممالك اطراف بودند ابتدا بعراق و بعد به ايران هجوم آوردند.
يزدگرد سوم پادشاه وقت ايران با اينكه با دليري با آنان جنگ كرد ولي نتوانست بر آنها غلبه كند، ايرانيان در نهاوند شكست سختي خوردند، مدائن بدست اعراب افتاد و يزدگرد آخرين پادشاه ساساني فرار كرد و در مرو بدست آسياباني كشته شد. سلسله ساساني منقرض شد و سلطنت ايران بدست اعراب افتاد. در اين زمان يعني در قرن هفتم ميلادي كه لشكريان اسلام به ايران حمله ور شدند كليساي مسيح در اين كشور مستقر بود.
وضع مسيحيان تحت حكمراني اعراب
تصرف ايران بوسيله اعراب سبب تنزل و انحطاط دين زرتشت شد و آنها كه در زمان ساسانيان پيروان مسيح را جفا مي رساندند در اين زمان خودشان تحت فشار اعراب قرار گرفتند و مجبور شدند يا مسلمان شوند يا به حكمرانان اعراب جزيه بدهند. عده زيادي از ايرانيان كه راضي بقبول اين دو پيشنهاد نگرديدند ناچار وطن خود را ترك كرده و به هندوستان رفتند. پارسيان امروز هندوستان فرزندان همان ايرانيان فراري هستند كه تاب تحمل ظلم اعراب را نياوردند.
وضع مسيحيان ايراني در اينزمان باين بدي نبود يعني زياد هم با گذشته فرقي نداشت بدين معني كه سابقاً زير دست زرتشتيان بودند و در اين زمان زير دست اعراب مسلمان افتادند، ولي چون مسيحيان در جنگ با اعراب دخالتي نكردند، اعراب هم در ابتدا با كمال مهرباني با مسيحيان رفتار مي كردند. فرمانروايان اسلامي مسيحيت و يهوديت و رزتشت را جزو اقليتهاي مذهبي تحت شرايطي كه در حقيقت آنها را رعاياي درجه دوم مي كرد پذيرفتند.
بعد از پايان جنگ ايران با اعراب مسيحيان كمكهاي شاياني در اداره مملكت به اعراب كردند و مقامات مهمي از قبيل طبابت، مستشاري دربار، مترجمي و غيره را اشغال كردند. همين مسيحيان كتب و نوشته هاي افلاطون، ارسطو و ساير فيلسوفان يوناني را بزبان عربي ترجمه نمودند و صنايع و فنون خود را به اعراب بي تمدن تعليم دادند. اطلاعات اعراب از طب يوناني كاملاً از مدرسه معروف طب جندي شاپور بود كه مدت 200 سال بوسيله مسيحيان اداره مي شد و تمامي شهرت عصر طلائي هارون الرشيد فقط در نتيجه همكاري و زحمات مسيحيان ايراني بود. گرچه كاهي اعراب نسبت به مسيحيان اذيت و آزاري روا مي داشتند ولي هرگز اين جفاها بشدت جفاهاي زمان ساسانيان و زرتشتيان نبود.
در آن زمان در كليساها عبادت نامه ها و سرودها بزبان آشوري قديم بود و با اينكه در قرن پنجم خيلي سعي شد كه همه را بزبان پهلوي ترجمه كنند، ولي موفق نشدند ولي در فارس اعتقادنامه اي بزبان فارسي نوشته شد و اين اولين اعتقادنامه فارسي زبان بود.
در دوره اسلام مخصوصاً دردوران حكومت خلفاي عباس حس مليت و فرهنگ اصيل ايراني خيلي مورد توجه واقع شد و براي حفظ زبان و خط و تاريخ ايران زحمات زيادي كشيده شد و فردوسي هم با تنظيم شاهنامه بزرگترين خدمت را به تجديد حيات و آداب و رسوم و فرهنگ ايران و خط و زبان فارسي كرد. بطوريكه خودش نوشت:
بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي
اعراب از لحاظ فرهنگ و ادب و تاريخ قابل مقايسه با ايرانيان نبودند. برتري و تقوي ايرانيان در تمدن و علوم سالها بود كه بر ساير ملل معلوم بود و به اين دليل از حكمراني اعراب متنفر بودند تا اينكه بالخره در سال 750 ميلادي ابوالعباس السفاح علم مخالفت را با خلفاي بني اميه كه در ايران حكومت مي كردند برافراشت و بعد از دو سال مبارزه موفق شد بعنوان اولين خليفه عباس در مسجد كوفه نماز بگذارد و باينطريق خلافت عباسيان شروع شد. عباس از منسوبين محمد بود و با كمك ابومسلم خراساني موفق شد كه خلافت را بدست آورد.
عباسيان طرفداران زيادي داشتند و مدت 500 سال حكومت كردند. ايرانيان گرچه دين اسلام را پذيرفته بودند اما به فرمانبرداري و اطاعت اعراب تن در ندادند و بهمين دليل سلسه هاي متعددي در ايران تأسيس شد كه تا مدتي فقط بظاهر تابع خليفه بغداد بودند و تا زمانيكه ايران بكلي از زير نفوذ خلفاي عباسي درآمد سرداران رشيد ايراني سلسله هاي متعدد محلي در ايران تأسيس كردند و هر يك از آنها بقسمي از ايران فرمانروائي مي كردند. اين سلسله هاي كوچك عبارتند از: