فصل دوازدهم
گناه رئيس جوان و ثروتمند: خودداري
از رها كردن واپسين بت
چند وقت پيش لپ تاپم را براي رفع عيب پيش دو تكنسين كامپيوتر بردم. يكي از آن دو كه ماهرتر بود، بيش از دو ساعت روي كامپيوترم كار كرد. آ‹ها جزء به جزء دستگاه را امتحان كردند، در حالي كه من تمام وقت ايستاده بودم و به تلاش آنها خيره شده بودم. سرانجام كامپيوتر را به من تحويل داده گفتند : « آقا ، كامپيوتر شما هيچ ايرادي ندارد. همه چيزش درست كار مي كند. مودمش هم سالم است، با اين وجود هر كاري كرديم نتوانستيم به اينترنت وصل شويم.»
پاك گيج شده بودم . شگفتي ام از اين بود كه چطور همه چيز مي تواند درست باشد و باز دستگاه كار نكند. من نمي دانم كه كداميك از شما تاكنون با كامپيوتر خود مشكل پيدا كرده ايد و يا دچار بحران نرم افزاري شده ايد و در صورت بروز مشكل چگونه آن را حل كرده ايد. به هر روي من براي اين معضل شروع به دعا كردم . از خدا پرسيدم كه بايد چكار كنم . اين موضوع خيلي فكرم را به خود مشغول كرده بود ، چون لازم بود براي در تماس دايم بودن با همكاران و خانواده ام ، به اينترنت وصل باشم .
آنگاه به ياد آوردم كه تكنسين به من گفته بود كه ظاهرا چاره اي نيست جز اينكه هارد ديسك كامپيوتر را به كلي از نو فرمت كنيم . از نو فرمت كردن يعني اينكه شما همه اطلاعات كامپيوتر خود را نخست روي ديسكت ذخيره كنيد و سپس همه حافظه را از روي كامپيوتر پاك نماييد . سپس مي توانيد اطلاعات ذخيره شده را به شيوه اي سازمان يافته دوباره وارد آن كنيد و در اين شرايط كامپيوتر قاعدتا كار خواهد كرد. درست مثل پاك كردن لوح آموزشي و از نو نوشتن روي آن مي ماند.
من هم همين كار را كردم و كامپيوترم از نو شروع به كار كرد و هنوز هم كار مي كند. از اين تجربه درسي روحاني گرفتم، مواقعي هست كه در زندگي مسيحي ما ظاهرا همه چيز خوب كار مي كند . هيچ گناه هولناكي در آن پيدا نمي كنيم ، و در تبعيت كامل از كلام خدا به سر مي بريم . چنين به نظر مي رسد كه همه چيز روبراه است ، ولي به نحوي براي پادشاهي خدا بي ثمر هستيم . در چنين مواقعي بايد از نو فرمت شويم!
كساني هستند كه زندگيشان بدين منوال است. نهايت تلاش خود را مي كنند ، ولي هرگز به نتيجه نمي رسند. احساس مي كنند كه براي پادشاهي خدا اصلا به حساب نمي آيند . اصلا باور ندارند كه بود و نبودشان مي تواند اهميتي داشته باشد . ممكن است سالها در كليسا حضور داشته باشند ، اما نمي توانند به هيچ كار مهمي كه در آن شركت داشته اند اشاره كنند. مسيحيت بي حاصل و بي ثمر خيلي اندوهبار است، چرا كه سرتاسر كتاب مقدس ما را فرا مي خواند تا وقت خود را براي رسيدگي به ديگران و كمك به دگرگون شدن و وضعيت روحاني ايشان به كار گيريم.
اگر پيام اين فصل واپسين كتاب را بگيريد فصلهاي ديگر آن را به خوبي خواهيد فهميد. اين فصل چنان بنيادين و چنان جدي است كه اگر آن را درست فرا بگيريم ، براي خدمت موثر و ثمربخش آماده خواهيم بود. برادر و خواهرم اگر از اين گناه دوري كنيد ، به راستي يك مسيحي پنج ستاره خواهيد شد.
كشف واپسين گناه
عيسي در طي خدمتش با جوان يهودي ثروتمندي برخورد. اين مرد درخانواده اي ممتاز پرورش يافته بود و اكثر تعاليم ديني را به خوبي فراگرفته بود . كلام خدا به ما مي گويد:
يكي از رئيسان از او پرسيد: « استاد نيكو چه كنم تا وارث حيات جاويدان شوم؟» عيسي پاسخ داد : چرا مرا نيكو مي خواني ؟ هيچ كس نيكو نيست جز خدا فقط . احكام را مي داني . زنا مكن ، قتل مكن ، دزدي مكن ، شهادت دروغ مده ، پدر و مادر خود را حرمت دار. » گفت : « همه اينها را از كودكي به جا آورده ام .» عيسي چون اين را شنيد، گفت: « هنوز يك چيز كم داري ؛ آنچه داري بفروش و بهايش را ميان تنگدستان تقسيم كن، كه در آسمان گنج خواهي داشت. آنگاه بيا و از من پيروي كن .» آن مرد چون اين را شنيد اندوهگين شد ، زيرا ثروت بسيار داشت. عيسي به او نگاه كرد و گفت:« چه دشوار است راه يافتن ثروتمندان به پادشاهي خدا! ( لوقا 18: 18 – 24 ).
عيسي توانست با يك معاينه ، اشكال موجود در « هارد درايو » آن جوان را بيابد . به درون روح او نگاهي افكند و در آن به دنبال بتي نامرئي گشت كه مانع روحاني پيشرفت وي شده بود . به همين ترتيب خدا از ما مي خواهد آن « چيز كوچك » را- كه گاهي اصلا از وجودش خبر هم نداريم – يافته عوضش كنيم. اگر بي ثمر هستيم ، اگر ضميرمان پاك نيست ، بدين خاطر است كه يك چيزي بايد عوض شود، حتي اگر هنوز دنبالش نگشته ايم و نمي دانيم چيست. اگر شما يك مسيحي بي ريا و وقف شده هستيد، به شما مژده مي دهم كه خداوند شما را فرانخوانده كه همه چيز را عوض كنيد. او از شما مي خواهد كه تنها واپسين گناه را برداريد ، يعني واپسين بت زندگي خويش را بشكنيد.
رئيس جوان و ثروتمند ، از قرار معلوم رئيس كنيسه اي بوده و فرد موفقي هم به شمار مي رفته است . با اين حال او يك پرسش بسيار مهم در دل داشت: « عيسي چه كنم تا وارث حيات جاويدان شوم؟ »
عيسي در شرايط گوناگون به اين پرسش پاسخهاي گوناگوني داد. به فقيهي كه همين پرسش را از او كرده بود ، گفت كه خدا و همسايه اش را محبت كند ( لوقا 10 : 25 ). ولي به اين جوان گفت كه آنچه دارد بفروشد و بهايش را ميان تنگدستان تقسيم كند، سپس آمده از وي پيروي نمايد. خداوند همه ثروتمندان را به ترك ثروت و دارايي شان فرانخواند . بلكه اين حكم وي در مورد آن جوان بخصوص بود . در پس اين واقعيت اصلي نهفته است.
خداوند درون دل اين مرد جوان نفوذ كرده آخرين بت را يافت . هميشه آخرين گناه يك بت است. همواره آن چيزي است كه ما بيش از خدا دوستش داريم. هميشه در كنج دلهاي ما مخفيگاهي هست كه در آن چيزي را پنهان كرده ايم . شايد مي گوييم:« روح القدس ، متاسفم كه اين تنها حيطه اي است كه تو نمي تواني بدان وارد شوي .» مطمئن باشيد كه عيسي با نورافكن نفوذكننده اش درست بر همان نقطه متمركز شده است! او مي داند كه در زواياي تاريك روح شما بتي پنهان لانه كرده است .
بسياري از مسيحيان بي ثمرند چون با وجودي كه 90 درصد از زندگي خود را به خداوند داده اند و بر طبق فرمان هاي او زندگي مي كنند ، با دقت هر چه تمامتر مراقب آن 10 درصد يا شايد 2 درصد يا 1 درصد باقي مانده هستند و آن چند درصد اندك را دودستي و محكم چسبيده اند .
خيلي وقتها چون در زندگي خود درصد بالايي را به خدا اختصاص داده ايم و تا حد زيادي به او سپرده ايم، فكر مي كنيم كه اراده او را به طور كامل انجام داده ايم . حتي برخي از خادمان تمام وقت انجيل برا ين باورند كه مجاز هستند بتهاي كوچكي را در « گنجينه هاي » زندگي خويش مخفي كنند . اما همين بتهاي كوچك هستند كه نمي گذارند ما براي پادشاهي خدا اشخاصي مثمر ثمر باشيم.
ممكن است بگوييد: « من مطمئن نيستم كه 100 درصد زندگيم را به خداوند داده ام يا نه. شايد بتي در دلم مخفي است. شايد هنوز محدوده اي از آن را به عيسي مسيح تسليم نكرده ام . » نااميد نشويد. براي تسليم كامل مي توانيد گامهاي زير را برداريد.
گامهايي براي تسليم كامل
اگر در زندگي خود بتهايي مخفي كرده ايد ، همين امروز تصميم بگيريد كه آنها را از زندگي تان بيرون نماييد. شش گام زير واپسين مانع را از سر راه زندگي روحاني شما برخواهد داشت و خدمتتان را ثمربخش خواهد كرد .
1 – عيسي را نيكو بخوانيد ، ولي بدانيد كه او خداست
مرد جوان مذكور در لوقا 18 انسان بسيار نيكخواهي بود. در انجيلي ديگر ضمن شرح داستان او چنين آمده است كه او « دوان دوان آمده در برابرش زانو زده » ( مرقس 10 : 17 ). او براي عيسي احترام بسياري قايل بود و وي را استاد نيكو خواند ولي اين كافي نبود. گويي عيسي مي خواست به او بگويد: « اگر تو مرا نيكو مي نامي ، پس بهتر است بداني كه من خدا هستم . و گرنه مرا نيكو نخوان.» اين همان چيزي است كه امروز هم براي مسيحيان اتفاق مي افتد.
دين و مذهب مي تواند به چيزي سطحي تبديل بشود. كساني كه همواره در كليسا بوده اند ممكن است در معرض اين وسوسه قرار بگيرند كه نسبت به خدا ديدگاهي بي تفاوت پيدا كرده ، بگويند: « خداوند نيكو ، من تو را مي ستايم ، تو بزرگي .» اما در عمل نه به او احترام مي گذارند و نه از خدا مي ترسند، و نه اصلا راغب به اطاعت فوري از او هستند. شايد بدين خاطر است كه ما آنقدر با عيسي خودماني شده ايم كه با او مثل يك استاد نيكو رفتار مي كنيم ، نه مثل خدا.
عيسي خيلي والاتر از يك استاد نيكوست. او خداوند قادر متعال است . خود عيسي فرمود كه پرستندگان او بايد وي را « در روح و راستي » بپرستند( يوحنا 4 : 23 ). اين پرستش نه پرستش جسماني است و نه حضور فيزيكي و ظاهري در يك مكان مذهبي ، بلكه حضور معنوي و وقف كامل به اراده خداوند است . ما بايد از مرحله ستايش گذشته وارد مرحله پرستش گرديم.
بنابر اين نخستين گام اين است كه نه تنها عيسي را نيكو بخوانيم ، بلكه از او چون خدا اطاعت كنيم . در متي 7 : 21 – 23 به ما گفته شده كه در آن روز بسياري خواهند گفت : « سرور ما ، سرور ما ، آيا يه نام تو همه اين چيزها را انجام نداديم ؟» ، ولي خداوند در پاسخ ايشان خواهد گفت: « از من دور شويد اي بدكاران .» آنها مسيح را سطحي و از روي عادت « سرور يا خداوند » خواندند . خطاب به او كلمات خوبي گفتند ، ولي حاضر نبودند در اطاعت كامل نسبت به او ، همه چيز خود را به وي بدهند- اطاعتي كه شايسته خدا است .
2 – فرمانها را نگاه داريد و گوش به فرمانده بسپاريد
در لوقا 18 : 19 ، عيسي از رئيس ثروتمند پرسيد كه چرا او را نيكو مي خواند . سپس به او اطمينان داد كه هيچ كس جز خداوند نيكو نيست. او مي خواست جوان ثروتمند از گفتن كلمات قشنگ فراتر برود . از او اطاعت ، دل پذيرا و تسليم كامل مي خواست . خيلي ها مي كوشند فرمانها را نگاه د ارند، ولي اصلا به فرمانده گوش نمي دهند . چشمان و گوشهايشان با آنچه كه امروز خدا به كليسا مي گويد ، هماهنگ نيست شايد فهرستي بلند بالا از قواعد مذهبي را رعايت كنند، ولي صداي خداوند را ناشنيده مي گيرند.
چند وقت پيش در جلسه بشارتي بزرگي وعظ مي كردم . در شب دوم مردي با يك بار كاميون كاياك ( نوعي قايق مخصوص مسابقه – م ) ، قايق ماهيگيري ، پارو و ديگر وسايل ورزشي به محل برگزاري جلسات آمد. اول نفهميدم كه منظور او از اين كار چيست، چون شب گذشته اصلا درباره ورزش حرف نزده بودم. با اين حال وقتي با شبان ميزبان صحبت كردم ، دريافتم كه پرداختن به ورزش براي او بت بوده است. فعاليتهاي ورزشي در دامان طبيعت كه به خودي خود بد نيستند ، براي او مهمترين اصل زندگي شده بودند .
هنگامي كه متوجه اين موضوع شد ، فرداي آن روز همه را آورد تا به پاي خداوند بريزد او ديگر نمي خواست بتي در زندگيش داشته باشد. او نه تنها نهايت تلاش خود را مي كرد كه تمام احكام را نگاه دارد، مرتبا در كليسا حضور مي يافت ،ده يك مي داد و خداوند را هر طور كه تشخيص مي داد به بهترين نحو خدمت مي كرد ، بكله صداي خداوند را هم شنيد كه به او درباره بتهاي زندگيش هشدار مي دهد. وي برخلاف رئيس ثروتمند خواسته بود اطاعت كند.
آيا مي دانستيد كه دل انسان مي تواند از هر چيز يك بت بسازد؟ زني را مي شناسم كه روزه عجيبي گرفته بود. « روزه » از خريدن لباسهاي جديد ، چرا كه بت او مد لباس بود . غذا مي تواند براي ديگران بت باشد. گاهي حتي بعضي روابط براي ما بت مي شوند و نمي گذارند از صداي خداوند اطاعت كنيم.
3 – خدا را به خاطر وفاداري مذهبي گذشته شكر كنيد ،ولي براي روحانيت كنوني خويش روي آن حساب نكنيد
عيسي به رئيس جوان و ثروتمند گفت:
« احكام را مي داني زنا مكن ، دزدي مكن ، شهادت دروغ مده ، پدر و مادر خود را گرامي دار.» گفت:« همه اينها را از كودكي به جا آورده ام . » ( لوقا 18 : 20 – 21 )
جوان به عبارت بهتر مي خواست بگويد : « من آموزه صحيح را دارم. سابقه زندگي ام درست است . شخصي مطيع و با انظباط بوده ام ديگر چه كار بايد بكنم؟ » . وقتي باور مي كنيم كه اطاعت گذشته يا آموزه صحيح سبب نجات ما خواهد گشت، هميشه با مشكل روبرو خواهيم شد.
حزقيال نبي بدين انديشه پرداخته خيلي روشن و صريح توضيح داده كه چگونه بايد به اطاعت گذشته خود نگاه كنيم :
و تو اي پسر انسان به پسران قوم خود بگو: عدالت مرد عادل در روزي كه مرتكب گناه شود، او را نخواهد رهانيد . و شرارت مرد شرير در روزي كه او از شرارت خود بازگشت نمايد، باعث هلاكت ولي نخواهد شد. و مرد عادل در روزي كه گناه ورزد ، به عدالت خود زنده نخواهد ماند. حيني كه به مرد عادل گويم كه البته زنده خواهي ماند، اگر او به عدالت خود اعتماد نموده ، عصيان ورزد ، آنگاه عدالتش هرگز به ياد آورده نخواهد شد ، بكله در عصياني كه ورزيده است ، خواهد مرد( حزقيال 33 : 12 – 13 ).
تمام گذشته مذهبي شما ، همه چيزهايي خوبي كه قرا گرفته ايد ، هر آموزش و آمادگي كه در طريقهاي خداوند كسب كرده ايد ، اگر هم اكنون در نااطاعتي به سر مي بريد فايده اي براي شما نخواهد داشت . اگر هنوز در دل خود بتي داريد، هيچ فرقي نمي كند كه چقدر در گذشته خوب بوده ايد يا كارهاي نيكو انجام داده ايد و در چه موقعيتي در كليسا خدمت كرده ايد يا چند آيه از كتاب مقدس را از بر كرده ايد. امروز در ارتباط با خدايتان تقصير كار هستيد . بتهاي حال ، اطاعت گذشته را از بين مي برند.
خود من در چنين وضعيتي بوده ام . يكبار در جلسه اي شركت داشتم كه واعظ مردم را دعوت تا به محراب كليسا آمده توبه كنند . وقتي اين دعوت را شنيدم ، پيش خودم فرض كردم كه آدم پارسايي هستم و نيازي به توبه ندارم. با خودم انديشيدم ، سراسر زندگي من درست است و من خادم خداوند هستم. دركنفرانسها و جلسات دعاي بسياري شكرت مي كنم. ولي هنوز بتي باقي مانده بود . هنوز در دلم چيزي بود كه تسليم خداوند نكرده بودم . پس همراه با بسياري از توبه كنندگان جلو رفتم تا توبه كنم و آن بت را از دلم بيرون نمايم.
وقتي به حضور روح القدس مي رويم ، او براي سخن گفتن با دلهاي ما و نشان دادن بتهايمان راهي مهيا مي كند . هنگامي كه او به تفتيش و كاوش در روحتان مي پردازد ، در برابر نورافكن اش مقاومت نكنيد.
همچنين هنگامي كه وارد مرحله بالاتري از تقدس مي شويم بايد مراقب حس محكوميت باشيم . ميان خدمت روح القدس و عمل شيطان در زندگي ما اختلاف فاحشي وجود دارد . اگر تمييز دادن ميان اين دو را فرا نگرفته باشيم ، ممكن است هر دو را يكي تصور كنيم . شيطان حس مبهم و كلي از جرم و تقصير بر قلب و فكر ما مستولي مي سازد . كتاب مقدس او را « مدعي برادران » ناميده است ( مكاشفه 12 : 10 ). كتاب مكاشفه هر چند مي گويد كه شيطان از آسمان رانده شده ، ولي باز او با اتهام بستن به ما ، به دروغ گويي مي پردازد و حس تقصير ايجاد مي كند ؛ كار شيطان همين است .
بعضي از مسيحيان اين عمل ابليس را با عذاب وجداني كه عاملش روح القدس است ، اشتباه مي گيرند. حال آنكه روح القدس اصلا اينگونه عمل نمي كند . كتاب مقدس به ما مي آموزد كه خدمت روح القدس اين نيست كه در ما حس تقصير ايجاد كند ، بلكه او مشخصا نسبت به گناهي خاص ما را مجاب و ملزم مي سازد.
روح القدس مورد مشخصي را در دلهايمان نشانه مي رود و مي گويد: « بت تو اين است.» او نه تنها گناه را نشان مي دهد، بلكه راه خلاصي از آن را هم عيان مي سازد. عيسي به رئيس ثروتمند نگفت : « تو انسان خطاكاري هستي . در زندگيت ايراد و گناهي هست، ولي من به تو نمي گويم كه اين گناه چيست. تو نمي تواني آن را يافته علاج كني.» بلكه به او گفت : « هنوز يك چيز كم داري ؛ تنها يك چيز . هر گاه در اين يك مورد از من اطاعت كني ، مي تواني پيروي ام نمايي . » او مستقيما روي پولدوستي وي انگشت گذارد.
خداوند روشن و صاف با ما سخن مي گويد . اگر هنوز در دلهايتان بتي مانده ، دعا مي كنم كه گوش جانتان آنچه را روح القدس مي گويد و بدان اشاره مي كند بشنود . مجاب شدن نسبت به گناه، لعنت نيست بلكه يك جور بركت است. الزام روح نشانه محبت خدا است كه به دلهاي ما مي گويد: « هنوز يك چيز مانع تو است ، پسرم يا دخترم، هنوز يك چيز كم داري .» به مجردي كه آن واپسين بت را رها كني ، آزاد خواهي شد.
در هنگام وعظ در شهري در جنوب آرژانتين ، در رويا ساعتي مچي ديدم . پس از جماعت اين دعوت را به عمل آوردم : « اگر در اين سالن كسي هست كه با خود ساعتي دزديده با خود دارد، خواهش مي كنم آنرا به محراب بياورد.» دو مرد جلو آمدند هر دو مسيحي بودند. يكي از آنها طوري ساعت مچي را در دست گرفته بود كه گويي بوي تعفن مي دهد . او ساعت را با دو انگشت شصت و نشانه و دور از بدن خود نگه داشته بود تا پاي محراب رسيد و آن را روي سكو انداخت . براي اين دو مرد ساعت دزدي واپسين بت زندگيشان بود .
بر خلاف رئيس ثروتمند، خداوند از آن دو مرد نخواست تمام ثروتشان را رها كنند . بر حسب آنها اصلا ثروت نداشتند. ولي هنوز بتي – شي دزدي – داشتند كه نمي خواستند به صاحبش بازگردانند، پس از خاتمه جلسه ، به آن دو توصيه كردم ساعتها را به صاحبان اصلي برگردانند. همان كار ايشان را از قدرت شيطان آزاد ساخت و در طريق اطاعت قرار داد.
4 – راغب به شناسايي ، تشخيص و از بين بردن واپسين بت باشيد
عيسي در لوقا 18 : 22 به رئيس جوان و ثروتمند گفت : « هنوز يك چيز كم داري . » عيسي از او نخواست سراسر زندگيش را عوض كند- بلكه فقط يك چيز. شايد شما هم تنها يك چيز كم داشته باشيد و به محض اينكه آن بت را شكستيد ، روحتان براي خدمت به خدا چنان آزاد شود كه هرگز تا پيش از آن نبوده . خدمتتان در زمينه هايي كه پيشتر بي ثمر بود ، پرثمر خواهد شد .
وقتي بچه بودم ، يكي از بستگانم انگشتري مخصوص به من داده بود كه در آن محفظه اي كوچك براي مخفي كردن بعضي چيزها تعبيه شده بود . با خودم انديشيده بودم كه چقدر عالي مي شود اگر پاسخ پرسشهاي امتحاني مدرسه را به صورت خلاصه شده روي كاغذي كوچك بنويسم و در آن بگذارم. يادداشت را آماده كردم و آن را درون محفظه انگشتر نهادم و در زنگ تفريح به دوستانم نشانش داده گفتم: ( نگاه كنيد من چكار كردم ! هيچكس متوجه نخواهد شد . » با خودم انديشيدم كه نقشه ام براي تقلب بسيار زيركانه بوده است.
يادداشت را دوباره درون انگشتر قرار دادم و در خلال آزمون از از پاسخهايي كه فهرست وار روي آن نوشته بودم ، روي ورق امتحاني رونوشت برداري كردم . حالا كه به گذشته فكر مي كنم، آن وقتي كه براي صرف آماده كردن كاغذ تقلب با خطوط بسيار ريز مي كردم ، از زمان مطالعه درسها و حاضر كردن آنها بسيار بيشتر بوده . از قضا هنگام امتحان همه پاسخها را بلد بودم چون وقت زيادي را صرف نوشتن پاسخها روي كاغذ تقلب كرده و از اين رهگذر درس را ياد گرفته بودم .
روزي خواهري در كليسا به من گفت: « آيا مي داني آنچه انجام داده اي گناه است ، و تو با تقلب سرجلسه امتحان ، در واقع به دروغ و فريب متوسل شده اي ؟» در حضور خداوند توبه كردم . از خداوند خواستم مرا به خاطر تقلب ببخشايد . روحم نسبت به گناه مجاب شد . دانستم كه كارم اشتباه بوده و آن اشتباه را اصلاح كردم.
اخيرا شنيده ام كه نوع جديدي از تقلب ميان دانش آموزان و دانشجويان رواج يافت : « تقلب اينترنتي ».
بچه ها ، نوجوانان و دانشجويان كالج مي توانند مقاله كسي ديگر را از روي اينترنت پيدا كرده، نام خود را بر بالايش بگذارند و به عنوان تكليف درسي تحويل آموزگار يا استاد خود بدهند.
اين شيوه نوين تقلب تنها نمونه اي است از صنعت فريبكاري كه ما در فرهنگ مان شاهد پديد آمدنش هستيم. تحويل دادن مقاله اي كه خودتان آن را ننوشته ايد يك دروغ است . وقتي نام خود را روي مقاله اي مي گذاريد كه خود ننوشته ايد ، در واقع مي گوييد كه خودتان خالق آن اثر بوده ايد و اين دروغ است. شايد اين گناه كوچكي بهنظر برسد. بايد اعتراف كنم كه وقتي نخستين بار به تقلب متوسل شدم، اين گناه چندان در نظرم بزرگ جلوه نكرد. تا اينكه الزام روح بر من آمد. در بعضي مدرسه ها ، تقلب كردن تبديل به يك عادت شده است . بچه ها به هيجان تقلب كردن ، دروغ گفتن و فريب دادن آموزگاران خويش معتاد شده اند . اين عادت در بزرگسالان مي تواند به رفتارهايي چون كشيدن چك هاي بي محل يا مخدوش ، به خود بستن هويتهاي دروغين يا اضافه كردن ساعت كار دروغي به ساعات كار خود ، تبديل شود . اين رفتارها نمونه هاي آشكار دروغ گويي و تقلب هستند . هر چند ممكن است اين كارها به اندازه زناكاري يا قتل بزرگ و فاجعه بار به نظر نرسند، ولي اگر در همين يك مورد هم بلغزيد، مجرم به شكستن تمام شريعت هستيد.
يك بار در جلسه كليسايي ، دوشيزه جواني كه احتمالا چهارده يا پانزده سال بيشتر نداشت ، دفتري را كه روي همه صفحاتش عكس خوانندگان و هنرپيشه هاي سينما را چسبانده بود ، به پاي سكوي موعظه آورد . در اين عكسها هيچ چيز بدي وجود نداشت . نه تصاوير شهواني بودند و نه سكسي . وقتي از دختر جوان پرسيدم كه چرا اين دفتر را آورده تا زير پاي خداوند بيندازد ، او برگهاي دفتر را تند تند ورق زد و عكسها را بار ديگر نشانم داد . سپس گفت : « جناب كشيش ، اين آدمها روزي بتهاي زندگي من بودند، حالا مي خواهم از دستشان خلاص شوم.» بار ديگر مسيحيان پاكتهاي سيگار خود را پيش آوردند. برخي از آنها با خشم پاكتهاي سيگار خود را مچاله كرده مي گفتند : « من نمي خواهم ديگر با اين رجاست كاري داشته باشم . به ششهايم آسيب مي رساند . » من مسيحياني را ديده ام كه با خود مواد مخدر و همه جور تصاوير مستهجن به جلوي محراب آورده اند .
شنيدن شهادت از دهان ايمانداراني كه از آخرين بت هاي زندگي خود آزاد مي شوند ، شگفت آور است . اين نشانه آن است كه خدا كليسا را پاكسازي و قوم خويش را تطهير مي كند.
شايد شما كسي هستيد كه از پيش در مسير كلام خدا گام بر مي داريد . شايد زندگيتان به روالي خداپسندانه پيش مي رود و خلاصه با او زندگي مي كنيد. شايد خانه شما بر پايه الگوهاي كتاب مقدسي شكل گرفته و سازمان يافته است . با اين وجود حتي اگر يك گناه در زندگيتان وجود دارد ، دعوت خدا از شما اين است كه همين واپسين بت را هم رها كنيد.
شايد بت شما چيز ملموسي نباشد ؛ آن مي تواند غرور ، برتري مذهبي يا نبخشيدن كليسايتان به خاطر آنكه زماني شما را رنجانده ، باشد . شايد بدين خاطر كه ايمانداري يا يكي از رهبران كليسا در شما رنجش ايجاد كرده ، تصميم گرفته ايد ديگر هرگز خدا را به تمامي دل و جان و مثل گذشته ، خدمت نكنيد.
اينجور تصميم هاي قطعي مي تواند براي باقي عمرتان مانعي بر سر راه شما باشد . من نام آنها را « ضربه هاي مذهبي » گذارده ام . لازم است همين امروز از دست آنها خلاص شويد . دعا مي كنم كه اين واپسين گناه نيز از دلتان زدوده شود . باشد كه در پادشاهي خدا هنچون كودكي معصوم گرديد . باشد كه اعتمادتان در خداوند تجديد گردد و به خاطر همين اعتماد ، اعتمادتان بر بدن مسيح – يعني هم ايمانداران – نيز احيا شود.
جواني كه در يكي از جلسات بيداري ما رهبري پرستش را بر عهده داشت ، در دومين روز جلسات به سختي جلوي خود را مي گرفت تا جلو نيايد . به محض تمام شدن جلسه و پايان يافتن موعظه من ، او به شتاب نزدم آمده گفت : « برادر سرجيو ، مي خواهم چيزي پيش شما اعتراف كنم . ديروز من به خاطر تماشاي فيلمهاي مستهجن ملزم شدم . با اينكه من يكي از رهبران جوانان هستم و پرستش را هم هدايت مي كنم ، ولي به اين فيلمها و برنامه ها نگاه مي كردم . دانستم كه ديدن اين فيلمها كاري اشتباه است ، از اين رو با خداوند عهدي تازه بستم . تصميم گرفته ام براي هميشه ديدن اين فيلمها را كنار بگذارم.»
شهادتهاي نظير مورد بالا به من قوت قلب مي دهد تا به كار خودم ادامه دهم چون مي بينم اين آدمها به كلي آزاد شده اند . آنها نمي خواهند حتي يك گناه در دلشان باقي بماند.
5 – در قبال پول فلسفه اي بنيادين يا ريشه اي اتخاذ كنيد
كساني كه مي خواهند جداً همه چيز زندگي خويش را به خداوند تسليم كنند در قبال پول خيلي ريشه اي عمل مي كنند . جان وسلي هميشه مي گفت: « تا مي توانيد پول به دست آوريد ، تا مي توانيد پس انداز كنيد و آنگاه تا مي توانيد به ديگران ببخشيد.» به باور من اين يكي از بهترين و كتاب مقدسي ترين فلسفه ها در قبال پول و مسئله نظارت مالي است .
من به فقر موعظه نمي كنم ، بلكه به كوشايي وعظ مي نمايم . ما مي توانيم تا جايي كه خداوند اجازه اش را داده ، پول به دست آوريم ، همچنين بايد برنامه درستي براي پس انداز درآمد خود داشته باشيم. ولي بايد آماده باشيم كه هرگاه خداوند لازم داشت با سخاوت و گشاده دستي براي كارش پول بدهيم . يقين دارم بيداري روحاني كه اكنون در حال آمدن است ، از لحاظ مالي هزينه سنگيني دارد ، چون بايد اين بيداري به سراسر دنيا سرايت كند. بايد به فكر پول جمع كردن ، و نه مال اندوزي و حرص پول داشتن – باشيم ، تا هرگاه خداوند خواست در اختيارش قرار دهيم و آنگونه كه هدايتمان مي كند با بهره گيري از اين منابع مالي كه خود او در دسترسمان قرار داده به افراد بيشتري خدمت كنيم.
از ديدگاه يهوديان ، سعادت دنيوي نشانه لطف الهي بود . شايد از اين رو بود كه رئيس ثروتمند با موضع حب مال دنيا دست به گريبان بود . او نخست در برابر عيسي زانو زد ( مرقس 10 : 17 ). اما وقتي سخن عيسي را شنيد ، آنگاه گفت: « خداوندا ، فكر نمي كنم بتوانم اين كار را بكنم . آنچه تو از من مي خواهي در درونم كشمكشي مذهبي ايجاد كرده چون از بچگي به من آموخته اند كه رفاه و ثروت دنيوي نشانه بركت خداوند است ، من دوست ندارم فقير باشم ! »
عيسي هيچ وقت منكر اين مسئله نشد كه ثروت مادي بركتي از جانب خداوند است . بلكه مسئله اينجاست كه ثروت و رفاه مي تواند تبديل به لعنت شود ، اگر آن را به تمامي تسليم اراده خدا نسازيم.
برخي از ايمانداران لازم است براي يك يا چند ماه از به كار بردن كارتهاي اعتباري خود « روزه » بگيرند. اگر گرفتار مرض بي اختيار خريد كردن ؛ مصرف گرايي و مادي گرايي شده ايد شايد دعوت خدا از شما اين است كه كارتهاي اعتباري خيش را كنار بگذاريد . اگر متاهل هستيد ، ياد در اين مورد توافق همسر خود را نيز جلب نماييد. اين كار نه تنها مي تواند نشانه آن باشد كه واپسين بت زندگي خود را دور انداخته ايد – بلكه ممكن است در نهايت شگفتي پس از اندك زماني متوجه شويد كه از تمام قرضهايتان نيز رهايي يافته ايد . اين كار هم كتاب مقدسي است و هم عاقلانه .
6 – اخلاقيات عملي بنيادين را به كار بنديد
عيسي خيلي سختگير بود . به رئيس ثروتمند گفت : « من فقط به اين اكتفا نمي كنم كه تو مرا بستايي و نيكويم بخواني . مي خواهم كه تو بت زندگيت را رها كرده از عقب من بيايي. من با تو كار دارم.»
اين رئيس ثروتمند مي توانست به طور بالقوه يكي از شاگردان عيسي باشد ولي هرگز چنين نشد. تا جايي كه ما اطلاع داريم ، او هيچگاه پيرو مسيح نشد . كتاب مقدس مي گويد كه وقتي عيسي از او خواست همه چيزش را رها كند ، بسيار اندوهگين شد. در يوناني واژه paralepos يعني او ماتم گرفت ؛ او با خود كشمكشي دروني داشت و نمي توانست از تصميمي كه گرفته شادمان باشد.
آناني كه از رها كردن واپسين بت خويش خودداري مي كنند، آناني كه از وقف كامل سر باز مي زنند، ماتم خواهند گرفت . ايشان نيز مي دانند كه بزرگترين فرصت زندگي خود- بخت پيوستن به جرگه عيسي- را از دست داده اند. اگر به جرگه او نپيونديد، در روحتان چيزي هست كه شما را ملزم خواهد ساخت و خواهد پرسيد كه چرا همه چيز را به او نسپرده ايد . رئيس جوان و ثروتمند واقعا مي خواست از عيسي پيروي كند، ولي از سوي ديگر مي خواست همه ثروت خود را براي خويش حفظ كند. مثل او نباشيد!
همين اواخر اين عبارت نظرم را جلب كرد: « روحانيت ما نه در آنچه انجام مي دهيم ، بلكه در آنچه ما برمي گزينيم آشكار مي گردد. » ما از اين رو كه خيالات و اميال زيبايي در سر داريم روحاني محسوب نمي شويم ، بلكه چون پيروي عيسي را بر گزيده ايم روحاني به شمار مي آييم . آن زمان روحاني هستيم كه تصميم مي گيريم همه چيز را تسليم خداوند كنيم . راز تقدس در پيروي كردن – يعني آمادگي براي پيروي از فرمانهاي عيسي – است . روزي من و همسرم كه از آسيا باز مي گشتيم در فرودگاه سن فرانسيسكو به زمين نشستيم تا هواپيمايمان را عوض كنيم . هر دو براي بازگشت به خانه هيجان زده بوديم. همسرم براي گرفتن كارت پرواز به گيشه مزبور مراجعه كرد و من هم در گيشه ديگري مشغول كاغذبازي هاي معمول گرديدم . نمي دانم چطور شد كه او زودتر از من سوار هواپيما شد. وقتي تنها يك دقيقه پس از او كارم تمام شد و به جلوي گيت پرواز رسيدم ، در كمال شگفتي دريافتم كه هواپيما حركت كرده است .
اگر تا به حال با هواپيما مسافرت كرده باشيد ، خوب مي دانيد كه هيچ فرقي نمي كند كه يك دقيقه ديرتر رسيده باشيد يا يك ساعت. وقتي هواپيما رفت ، ديگر رفته است ! شايد هواپيماها تنها وسايل نقليه اي باشند كه دست كم در آسمان دنده عقب ندارند! در هواپيما بسته شده و و خود هواپيما از گيت جدا شده بود. ديگر راهي براي متوقف كردنش وجود نداشت.
براي مسئولان خط هوايي مورد نظر توضيح دادم كه من نهايت تلاشم را كرده ام تا به موقع به گيت برسم. واقعا هم تا جايي كه مي توانستم شتاب به خرج داده بودم. به آنها گفتم كه به خاطر شلوغي و ازدحام جمعيت چمدانهايم از گمرك دير ترخيص شدند و الان همسرم در هواپيما است . در حالي كه ما مشغول حرف زدن بوديم ، پانزده نفر ديگر كه آنها هم از هواپيما جا مانده بودند ، به جلوي گيت آمدند .
ناگهان، هواپيما كه چند ياردي بيشتر از گيت فاصله نگرفته بود ، ايستاد . شاهد بودم كه مسنولان خط هوايي با چه جديتي با بي سيم حرف مي زنند. شگفت زده ديدم كه هواپيماي غول پيكر دوباره بازگشت . فقط براي بازگشت همان چند يارد پانزده دقيقه وقت صرف شد. به زودي درهاي هواپيما را گشودند و همه ما سوار شديم و آنگاه هواپيما پرواز كرد !
بعضي آدمها احساس مي كنند كه آخرين « هواپيماي » روحاني را از دست داده اند . ايشان يقين دارند كه ديگر هرگز روي شادي و كاميابي را نخواهند ديد . شايد شما هم يكي از اين افراد باشيد . شايد مي انديشيد كه هواپيما را از دست داده ايد و ديگر براي رسيدن به مقصد آسماني راهي برايتان باقي نمانده است . ولي من مي خواهم به شما بگويم كه هنوز فرصت هست . ما هنوز در دوره نجات به سر مي بريم ؛ ما هنوز زير فيض روح القدس هستيم. داوري بازپسين هنوز فرا نرسيده است. هنوز خيلي دير نشده !
هنوز وقت هست كه از هر گناه بخشوده نشده ، از هر تلخي روح يا خودداري جدي از ياري رساني به بدن مسيح توبه كنيد و همه وظايف خويش را به انجام رسانيد . هنوز براي رها كردن واپسين بت فرصت داريد.
در باب 19 انجيل لوقا ، يعني يك باب پس از داستان رئيس ثروتمند ، داستان ديگري وجود دارد. اين داستان از مردي ثروتمند به نا زكا ياد مي كند كه به عشقش نسبت به پول پشت پا زد و تاوان همه نادرستكاري هاي خويش را پرداخت و سپس زندگيش را وقف پيروي عيسي كرد.
زكي آدم چندان مذهبي نبود. در واقع يك دزد و نيرنگ باز بود. ولي واكنش وي نسبت به عيسي به ما نشان مي دهد كه او كاملا آماده بود تا زندگي خو را به طور تمام عيار به خداوند و خدمت به او وقف نمايد:
اما زكي از جا برخاست و به خداوند گفت : « سرور من ، اينك نصف اموال خود را به فقرا مي بخشم، و اگر چيزي به ناحق از كسي گرفته باشم ، چهار برابر به او باز مي گردانم .» ( لوقا 19 : 8 )
برخي از شكارچيان بسيار زيرك در آفريقا براي به دام انداختن ميمونهاي كوچك از روشي نوآورانه بهره مي گرفتند . آنها از بطري اي استفاده مي كردند كه دهانه اش آنقدر تنگ بود كه دست ميمون به سختي مي توانست وارد آن شود . بعد درون بطري بادام زميني يا آبنبات – چيزهايي كه ميمونها خيلي دوست دارند – مي ريختند . ميمون وقتي بطري را مي ديد به طرفش مي رفت و دستش را درون آن فرو مي كرد و مشتش را از خوراكي دلخواهش پر مي ساخت ، ولي با مشت پر ، ديگر نمي توانست دست خود را از بطري خارج كند . در همان لحظات كوتاهي كه ميمون درگير خارج كردن مشت خود از دهانه تنگ بطري بود ، شكارچي از فرصت استفاده كرده توري رويش مي انداخت و شكارش مي كرد. همه اينها به اين خاطر بود كه ميمون دريغش مي آمد مشت خود را از بادم زميني يا آبنبات خالي كند و دست خود را آزاد نمايد.
شيطان مي خواهد قوم خدا را با چيزهاي كوچك و حقير اغوا كند . بعضي ها با چيزهاي پيش پا افتاده اي به دام مي افتند و چون عقيده دارند كه اين گناهان آنقدرها بزرگ نيستند كه به جايي بربخورد ، از رها كردن آنها خودداري مي كنند . ايشان دستهايشان را گرد بتهاي كوچك خود مشت مي كنند و تحت هيچ شرايطي حاضر به رها كردنشان نيستند. با همان مشتهاي پر، دست هاي خود را مي كشند و مي كشند و خبر ندارند كه تور شكارچي در حال افتادن روي سرشان است.
اين تور از جانب خداوند نيست ، بلكه شيطان ، آن هلاك كننده دامش را مي گستراند . كتاب مقدس به ما مي گويد كه شيطان « همچون شيري غران در گردش است و كسي را مي جويد تا ببلعد» ( اول پطرس 5 :8)
استدعاي من از شما اين است كه مشتهاي خود را باز كرده هر چه در آنهاست رها كنيد و سپس از مسيح پيروي كامل نماييد . آن چيز مي تواند يك رابطه باشد كه از ملاقات هاي خوب مسيحي شروع شده به دامهاي غيراخلاقي منتهي مي شود. مي تواند يك رابطه عاشقانه يا احساس قلبي باشد كه در اراده خدا نيست. شايد احساسات شما درگير دوستي يا رابطه اشتباه است و شما اين را خوب مي دانيد . مي گوييد: « بله ، من مي خواهم خدا را خدمت كنم .» ولي همچنان مشت خود را دور آن رابطه غلط گره كرده ايد و حاضر به رها كردنش نيستيد . مي تواند بركات عادي يا شغلي خاص باشد . مي تواند ديدگاهها يا احساساتي قلبي باشد كه خدا در آنها راه ندارد . مي تواند چيزي باشد كه فقط شما از آن آگاهيد – بتي پنهاني كه در شكافي از شكافهاي قلب خود مخفي اش كرده ايد.
آنچه كه بايد روي مذبح خداوند قرار دهيد، چيست؟
رئيس جوان ثروتمند خيلي اندوهگين بود ، چون نمي توانست از آخرين گناه خود دست بكشد . ولي زكي وقتي با عيسي ديدار كرد شادمان گشت ، چون با ميل و رغبت كامل همه چيز را به او تسليم كرد.
اينكه در گذشته چقدر گناه كرده ايد يا چه گناهاني در زندگيتان باقي مانده ، اصلا اهميت ندارد. اگر امروز توبه كنيد ، خدا لوح ضميرتان را كاملا پاك خواهد نمود . او شما را تماما پاك خواهد ساخت. او هارد ديسك شما را پاك و زندگي روحاني تان را از نو فرمت خوهد كرد!
به همين ترتيب اصلا مهم نيست كه در گذشته چقدر پارسا بوده ايد يا اعمال مذهبي به جا آورده ايد . اگر از رها كردن واپسين بت امتناع ورزيد و در وضعيت گناه بمانيد ، خدا لطف خويش را از شما دريغ خواهد كرد.
اشتياق قلبي من اين است كه شما خواننده گرامي واپسين بت زندگي خود را به خدا بسپاريد و قدرت دگرگون كننده او را در زندگي خود تجربه نماييد ؛ زندگي كه با سرسپردگي و محبت كامل وقف او نموده ايد .
دعاي توبه
پدر، هم اينك دعا مي كنم كه تو معجزه اي كني . دعا مي كنم كه هر بتي را كه در زندگيم باقي مانده با قوت روحت نابود سازي . دعا مي كنم كه موانع را برداري و غل و زنجيرهايي كه به پاهايم بسته شده ، بگشايي تا بتوانم صداي گسستن زنجيرهاي روحاني را از زندگيم بشنوم .
اي خدا، دعايم اينست كه هر تلخي ، رنجش و افسردگي از وجودم رخت بربندد. خداوندا، مرا آزاد ساز. مي خواهم كه بيايي و بار ديگر با من حرف زده، بگويي : « اين آن چيزي است كه تو كم داري .» پدر، خواهش مي كنم يكبار ديگر با من سخن بگو. از تو فرصتي ديگر درخواست مي كنم. اكنون ، با ايمان ، هر بتي را تسليم تو مي كنم. تو را براي آمرزشت شكر مي كنم . هر چند شايسته اين آمرزش نيستم ، ولي آن را مي پذيرم.
خداوندا ، خدمت مرا كه به خواب رفته ، بيدار نما . مرا آزاد ساز تا در تب و تاب اراده تو زندگي كنم . اي خداوند ، مرا ايمانداري پرثمر بساز. به نام عيسي مسيح، آمين
فيليپ از ايران