فصل هفتم
گناه شائول پادشاه : هنگامي كه حماقت
به گناه تبديل مي شود
اخيرا در بولتن خبري دندان پزشكان كه از طرف يكي از دوستان دندانپزشكم به دستم رسيد ، به عنواني برخوردم كه نظرم را به خود جلب كرد : « يا مراقبت از دندان يا پيامدهاي آن .» به اين فكر افتادم كه واقعا چه تعداد از آدمها با اين قانون بهداشت دندان مبارزه مي كنند با اين تصور كه ، « شايد مرور زمان از درد دندانم بكاهد يا به كلي شفا پيدا كنم .» پس به جاي اينكه قرار ملاقات با يك دندانپزشك را در برنامه زماني خود بگنجانند ، آنقدر صبر مي كنند و صبر مي كنند تا يك شب ، دير وقت از شدت دندان درد از خواب بيدار شوند و وضع آنقدر خراب است كه ديگر نمي توانند مراجعه به دكتر را عقب بيندازند .
عنوان بولتن خبري دندانپزشكان مرا به فكر واداشت تا اين عنوان را از خود بسازم : « مراقبت از جان يا پيامدهاي آن » . اگر بخواهيم خطايا و گناهاني را كه در حال حاضر در كليسا وجود دارند پنهان كنيم و از ديده ها مخفي نگه داريم ، عاقبت گرفتار عواقب دردناكي خواهيم شد . به همين خاطر است كه تلفات و ضايعات اخلاقي در كليسا اينقدر زياد است . ما هنوز آماده رويارويي با گناه نيستيم . از اين روست كه اين همه مسيحي نيكخواه سرانجام روحاني بسيار فاجعه باري پيدا مي كنند.
واژه حماقت را يكي از فرهنگهاي لغات چنين توصيف كرده است: « نداشتن تفكر صحيح يا قضاوت درست و ابراز آن ، بي فكري .» در مدرسه كتاب مقدس استادي داشتم كه هميشه مي گفت: « جوهره گناه ، حماقت است . » بياييد با هم يكي از شخصيتهاي كتاب مقدس را كه در اثر حماقت در ورطه سقوط روحاني افتاد ، مورد بررسي قرار دهيم .
تقدس و حماقت را هرگز نمي توان
با هم يكجا جمع كرد
گناه شائول پادشاه را مي شود گناه حماقت نام نهاد . بدون شك من و شما كمتر پيش آمده كه كسي را ببينيم كه در اثر نداشتن احساس از لحاظ روحاني سقوط كند . اما خيلي ها را مي شناسيم كه به خاطر نداشتن عقل و حكمت به ورطه سقوط روحاني افتاده اند . در جايي كه حماقت هست ، تقدس جايي ندارد – اين دو مثل آب و آتش مي مانند و در يكجا جمع نمي شوند . اگر مي خواهيد مقدس باشيد ولي درعين حال از حماقت خود نيز بهره مند گرديد ، زماني مي رسد كه وادار خواهيد شد يكي از آن دو را برگزينيد . پيش از آنكه به نمونه حماقت از زندگي شائول نگاهي بيندازيم ، دلم ميخواهد با ذكر مثالي از زندگي خودم به شما نشان بدهم كه حماقت چگونه عمل مي كند .
خيلي خوب يادم هست كه وقتي تازه به سن نوزده سالگي رسيده بودم ، چگونه احساسي داشتم . در آن سن من در كليسا هم وعظ مي كردم ، هم تعليم مي دادم و هم رهبري مي كردم . در ضمن رئيس سازمان رويال رنجرز ) Royal Rangers – گروهي مسيحي ، شبيه به گروه پيشاهنگان پسر ( آرژانتين هم بودم و حسابي احساس بالغ بودن مي كردم .
مطمئن بودم كه بايد هر چه زودتر ازدواج كنم چون برايم خيلي مهم بود . اصلا دوست نداشتم مجرد پا به سن بيست و يك سالگي بگذارم. پس از آنجايي كه اهل دعا بودم ، براي ظاهر شدن دختر مورد نظر در زندگيم شروع به دعا كردم . چون در اين زمينه خيلي عجله داشتم ، به خود قبولاندم كه آن دختر زيبا و جواني كه در مدرسه كتاب مقدس ديده بودم ، همان كسي است كه خدا برايم در نظر گرفته . بعد از دعا نسبت به او حس خوبي داشتم و با خودم انديشيدم كه خوب ، خدايا ، مطمئنا تو اين بار خيلي سريع جواب دعايم را دادي ! پس بي درنگ با هم دوست شديم و مرتبا با هم قرار ملاقات گذاشتيم . ديگر انتظار براي چه ؟ من از خدا مكاشفه گرفته بودم . اما تنها چند ماه بعد دريافتم كه اصلا نمي خواهم اين دوشيزه جوان زنم بشود ! پس به خدا لب به شكايت گشودم . « خداوندا ، تو اين دختر را وارد زندگي من كردي ولي من دوستش ندارم! اما باشد ، اگر تو مي خواهي كه من با او ازدواج كنم ، به هر صورت اين كار را خواهم كرد .» احساس قرباني بودن مي كردم . به كلي گيج شده بودم . چون برداشتم از اراده خدا براي زندگي آينده ام اشتباه بود ، احمقانه و با شتابزدگي عمل كرده بودم. بعدها آموختم كه وقتي عجله مي كني ، خوب نمي تواني صداي خدا را بشنوي . تصميم گرفتم كه همان روز رابطه ام را با آن دختر قطع كنم . اما چون هيچ درك درستي نداشتم ، مدتها پس از آن قضيه دچار ترديد و سردرگمي بودم ، با خودم فكر مي كردم كه ، شايد من اراده خدا را از دست داده ام و او ديگر هرگز از من استفاده نخواهد كرد .
يك مورد ديگر : جوان كه بودم خيلي برايم سخت بود دو دقيقه – كه برايم يك عمر مي گذشت – بايستم تا پدرم نصيحتهاي لازم يا دستورهاي مقتضي را بدهد . وسط حرفش به راه مي افتادم و پدرم مجبور مي شد بگويد : « صبر كن پسر ؛ بگذار حرفم تمام شود ، بعد مي تواني بروي.»
بعضي ها در مورد اراده خدا خيلي شتابزده و عصبي هستند . عده اي در سردرگمي روحاني مداوم به سر مي برند . ديگران هم آن چنان گيج مي شوند كه از دست خدا عصباني مي گردند . در امثال 19 : 3 مي خوانيم: « حماقت انسان ، راه او را كج مي سازد ، و دلش از خداوند خشمناك مي شود. » عامل اصلي نااميدي ما از خدا چيزي نيست جز شتابزدگي ، اضطراب، تعبيرهاي غلط از اراده خدا و خلاصه حماقت خودمان .
در مدتي كه مشغول تكميل تحصيلاتم در مدرسه كتاب مقدس بودم ، همزمان براي مردي كار مي كردم كه به من اجازه داده بود كسي را به عنوان وردست خودم استخدام كنم. من هم جواني اهل جنوب كاليفرنيا را كه مورد كاملا مناسبي به نظر مي رسيد ، استخدام كردم . ولي هنوز چند روز نگذشته بود كه رئيسم به من گفت : « اين شاگردت را ردش كن برود.»
به عنوان يك مسيحي فكر مي كردم كه نبايد چنين كاري كرد ، از رئيسم خواستم اول قدري بيشتر به او فرصت بدهيد به او اطمينان دادم كه شاگردم آدم خوبي است و روزي در كارش خبره خواهد شد . ولي رئيسم ( كه او هم مسيحي بود ) جواب داد : « ولي مگر نمي بيني ؟ او اصلا دل به كار نمي دهد . نمي خواهد چيزي ياد بگيرد .» هفته هاي متمادي تلاش كردم به او كار ياد بدهم ، اما از هرگونه همكاري خودداري مي كرد. او بر طبق قانون « حداقل تلاش » عمل مي كرد . سر انجام چند هفته بعد ، ناچار شدم عذرش را بخواهم.
من فقط وقتم را تلف كرده بودم ، اما در عوض درس گرانبهايي گرفتم . در دلم از او شخصي آرماني و بي نقص ساخته بودم و حاضر نبودم واقعيت را ببينم . شايد شما فكر كنيد ، اين داستان چه ربطي به مراقبت از جان يا پيامدهاي آن دارد ؟ چه ربطي به بيماري روحاني دارد ؟
خيلي ربط دارد ! بسياري از بيداريها ي روحاني ما به دليل حماقت دل مردم ، بي اعتبار و بدنام مي شود. عمده كار خدا به هدر مي رود چون قوم خدا نمي داند چگونه بيداري روحاني را پيش ببرد. تصميمات ناعاقلانه پياپي، بيداري روحاني را بي اعتبار مي سازد و سرانجام سبب مرگش مي شود .
در اول سموئيل باب 13 نمونه اي از زندگي شائول را مي خوانيم . نمونه اي كه نبايد به آن تاًسي جست . اگر چه اين عبارت از كلام خدا ، قدري طولاني است ولي ارزش آن را دارد كه به طور كامل مورد بازخواني قرار بگيرد.
و شاؤل (سي) ساله بود كه پادشاه شد.و چون دو سال بر اسرائيل سلطنت نموده بود، 2 شاؤل به جهت خود سه هزار نفر از اسرائيل برگزيد، و از ايشان دو هزار با شاؤل در مِخْماس و در كوه بيت ئيل بودند، و يك هزار با يوناتان در جِبْعه بنيامين. و اما هركس از بقية قوم را به خيمه اش فرستاد. 3 و يوناتان قراول فلسطينيان را كه در جِبْعه بودند، شكست داد. و فلسطينيان اين را شنيدند. و شاؤل در تمامي زمين كَرِنّا نواخته، گفت كه «اي عبرانيان بشنويد!» 4 و چون تمامي اسرائيل شنيدند كه شاؤل قراول فلسطينيان را شكست داده است، و اينكه اسرائيل نزد فلسطينيان مكروه شده اند، قوم نزد شاؤل در جِلْجال جمع شدند.
و فلسطينيان سي هزار ارابه و شش هزار سوار و خلقي را كه مثل ريگ كنارة دريا بيشمار بودند، جمع كردند تا با اسرائيل جنگ نمايند، و برآمده، در مِخْماس به طرف شرقي بيتآوَن اُردو زدند. 6 و چون اسرائيليان را ديدند كه در تنگي هستند زيرا كه قوم مضطرب بودند، پس ايشان خود را در مغاره ها و بيشه ها و گَريوه ها و حفره ها و صخره ها پنهان كردند. 7 و بعضي از عبرانيان از اردن به زمين جاد و جِلْعاد عبور كردند. و شاؤل هنوز در جِلْجال بود و تمامي قوم در عقب اولرزان بودند.
پس هفت روز موافق وقتي كه سموئيل تعيين نموده بود، درنگ كرد. اما سموئيل به جِلْجال نيامد و قوم از او پراكنده مي شدند. 9 و شاؤل گفت: «قرباني سوختني و ذبايح سلامتي را نزد من بياوريد.» و قرباني سوختني را گذرانيد. 10 و چون از گذرانيدن قرباني سوختني فارغ شد، اينك سموئيل برسيد و شاؤل به جهت تحيّتش، به استقبال وي بيرون آمد. 11 و سموئيل گفت: «چه كردي؟» شاؤل گفت: «چون ديدم كه قوم از نزد من پراكنده مي شوند و تو در روزهاي معيّن نيامدي و فلسطينيان در مِخْماس جمع شده اند، 12 پس گفتم: الا´ن فلسطينيان بر من در جِلْجال فرود خواهند آمد، و من رضامندي خداوند را نطلبيدم. پس خويشتن را مجبور ساخته، قرباني سوختني را گذرانيدم.»
و سموئيل به شائول گفت : « احمقانه عمل نمودي و امري كه يهوه خدايت به تو امر فرموده است بجا نياوردي ، زيرا كه حال خداوند سلطنت تو را بر اسرائيل تا به ابد برقرار مي داشت . ليكن الان سلطنت تو استوار نخواهد ماند و خداوندبه جهت خويش مردي موافق دل خود طلب نموده است ، و خداوند او را ماًمور كرده است كه پيشواي قوم وي باشد ، چونكه تو فرمان خداوند را نگاه نداشتي . » ( اول سموئيل 13 : 1 – 14 تاًكيد از نگارنده است . )
ويژگي هاي كسي كه در حماقت گام بر مي دارد
سموئيل شائول را به خاطر تصميم نسنجيده اش مبني بر تقديم قرباني توبيخ كرد . از اين مثال مي توانيم ويژگي هاي افرادي را كه در حماقت به سر مي برند . تشخيص دهيم . باشد كه امروز خدا ما را نسبت به حماقت هاي باقي مانده در زندگيمان واكسينه كند .
شخص احمق بدون زمينه قبلي عمل مي كند
چند وقت پيش ، يكي از دوستانم كه از دانشگاه الهيات فولر ( Fuller ) كاليفرنيا فارغ التحصيل شده بود ، به شهر ما آمد تا با من ديداري داشته باشد . او در مورد تعميد تقدسي كه در 1997 يافته بودم ، پرسشهاي بسياري داشت . او با كنجكاوي چنين آغاز كرد : « سرجيو ، من مي دانم كه تو چيزي شبيه به تعميد تقدس دريافت كرده اي، ولي مي خواهم از تو چند پرسش الهياتي بكنم . زمينه يا سابقه اين تعميد چيست ؟ »
فهميدم كه او صداقت دارد ، پس برايش شروع به تعريف تجربه ام كردم . از آنجايي كه رشته اصلي او در دانشگاه تاريخ كليسا بود ، در ارتباط با تاريخ پرسشهايي مطرح كرد . « آيا در تاريخ كليسا چنين مسئله اي سابقه داشته ؟ با شور و حرارت به او پاسخ دادم : « آه بله ! » پرسيد : « در كتاب مقدس چطور؟ در آنجا هم زمينه قبلي دارد ؟ »
گفتم : « بله وجود دارد .» از كلام خدا چند نمونه برايش آوردم . گفتگويي كه قرار بود پنج دقيقه طول بكشد . ساعتها به درازا كشيد . هنگامي كه داشتم دوستم را به فرودگاه مي بردم ، از من پرسيد: « مي شود براي من دعا كني ؟ مي خواهم همان آتش قدوسيتي را كه تو يافتي ، من هم بيابم.»
اين شخص نخست خواسته بود مطمئن شود كه اين تجربه چيزي خارج از قاعده عملكرد خدا نيست . بعد آماده شد تا آن را دريافت كند . احتياط او نشانه عقل بود ، نه بي ايماني اش . اهالي بيريه نيز مانند دوست من وقتي موعظه پولس رسول را شنيدند به خانه هاي خود رفته كتب مقدس را بررسي كرند تا « زمينه قبلي» گفته هاي پولس را بيابند ( اعمال 17 : 11 )
آدم احمق بدون مراجعه به پيشينه قبل عمل مي كند . شائول كار خودش را كرد. او بر طبق يك برنامه خود محورانه عمل نمود . امروز در كليساها بسياري هستند كه در انزوا زندگي مي كنند . آنان از هر گونه مشاركت و همكاري خودداري مي نمايند و از هيچ كس هم اندرز و مشورت نمي گيرند . به عبارتي مثل تكاورها به صورت تكرو عمل مي كنند .
شائول دوست نداشت تا امور آنگونه كه خدا مقدر فرموده پيش بروند . به زور شرايط را طوري ترتيب داد كه مردانش راهي جنگ شوند . من نيز سالها پيش از سر حماقت چنين كاري كرده ام . چندين سال پيش در جلسه هيئت مديره سازماني براي اخذ تصميم در مورد خاصي به بحث و تبادل نظر نشسته بوديم . يكي از اعضاي هيئت مديره آقاي دكتر پيتر واگنر بود ، كه در طي بحث ، من با نقطه نظر وي سخت به مخالفت برخاستم . البته مخالفت كردن و نظر ناموافق داشتن اشكالي ندارد، ولي حالا كه به گذشته نگاه مي كنم ، مي فهمم كه آن زمان چقدر احمق بودم .
در آنجا مردي حضور داشت با ساليان بسيار تجربه در كار خدمت، و داشت در زمينه اي كه در آن خبره بود سخن مي گفت . آن وقت من كه بودم ؟ يك جوان كه به تازگي از دانشكده الهيات فارغ التحصيل شده بود و سعي مي كردم به او بفهمانم چگونه بايد عمل كند . خدا را شكر مي كنم ، چرا كه از آن زمان تاكنون خيلي رشد و بلوغ يافته ام . اكنون ديگر ياد گرفته ام كه با دقت بيشتري به حرفهاي اين مرد حكيم گوش بدهم و در طول تمام اين سالها روابط بسيار گرم و مهر آميزي با يكديگر داشته ايم . بايد خيلي مراقب باشيد كه در انزوا زندگي كردن و اتكا به نفس زيادي باعث از هم گسيختن يگانگي و انسجام ميان ما نشود . ما در نسلي زندگي مي كنيم كه همه دوست دارند به دور از اندرز نيكو زندگي كنند . مي خواهند از آن برخوردار باشند ولي هرگز به سراغش نمي روند و وقتي كه بيشترين احتياج را به مشورت دارند آن را از ياد مي برند .
يكي از رهبران مسيحي آمريكا پيشنهاد كرده كه شوراي ملي مسئوليت پذيري اخلاقي تشكيل شود . به پيشنهاد او بهتر است گروهي متشكل از يكصد تن از رهبران مسيحي گرد هم آيند تا به طرح وبررسي روشهاي راهبردي بپردازند كه مسيحيان بتوانند از طريق آنها نسبت به همديگر پاسخگو و مسئول باشند . به عقيده من هر كشوري نياز به چنين شورايي دارد. لطمات و ضايعات اخلاقي بسياري وجود دارد كه هيچكدام مطابق ميل و اراده خداوند نيست . كتاب مقدس نمي گويد كه « از فردا ديگر يقينا گناه نخواهيد كرد.» بلكه مي گويد : « گناه بر شما فرمان نخواهد راند » ( روميان 6 : 14 ) . ما مي توانيم در مسير تشكيل و راه اندازي شبكه هاي مسئوليت پذيري اخلاقي يكديگر را ياري دهيم .
بر اساس بسياري از تازه ترين آمارهاي ملي ، آمار طلاق در ميان اعضاي كليساها به اندازه آمار طلاق در ميان كساني است كه پا به كليسا نمي گذارند . يك چيز درست نيست . ما نيازمند كمك هستيم . لازم است موج تازه اي از تقدس كليسا را در بر بگيرد . حماقت است كه ما به دست خويش ، خودمان را نابود كنيم. بايد پاسخگو باشيم ؛ ديگر نمي توانيم در انزوا كار كنيم.
شخص احمق مفهوم زمان بندي را درست درك نمي كند
هنگامي كه تازه ازدواج كرده بوديم ، من و همسرم كتي هر دو مي خواستيم خدا را خدمت كنيم . من از خدا ديد و رويا داشتم كه به آرژانتين بروم و در آنجا يك مدرسه و يك پرورشگاه بسازم و برنامه مركز پرورش رهبران مسيحي را نيز در آنجا راه اندازي نمايم . اگر امكان داشت ، مي خواستم همه اين كارها را در ظرف يك سال انجام دهم . وقتي موضوع را با همسر ديندارم در ميان گذاشتم ، نگاهي به من كرد و گفت : « تو ديوانه اي !»
اين حرف او چنان ضربه روحي به من وارد كرد كه احساس كردم بنيان هاي زندگي زناشويي مان به لرزه افتاده ، پس در دعا به حضور خدا رفتم و به او گفتم : « خداوندا ، من يك مسيحي انجيلي هستم و نمي توانم همسرم را طلاق بدهم . اما او براي تحقق رويايي كه تو به من دادي ، همراهيم نمي كند .» گريستم و دعا كردم؛ روزه گرفتم و منتظر ماندم . چيزي نگذشت كه دريافتم هر چند ديد و رويايي درست و از جانب خدا باشد ، اما ممكن است زمان تحقق آن هنوز نرسيده باشد . براي تحقق اراده خدا ، ما نه تنها نياز به چراغ سبز از طرف او داريم كه به سمت انجام اراده اش حركت كنيم … بلكه در مورد زمان حركت نيز نيازمند چراغ سبز او هستيم . بايد زمان بندي راهبردي او را درك كنيم تا به طور كامل از او اطاعت نماييم.
بعد از مدتي كم كم همسرم در مورد روياي مزبور شروع به پرسيدن پرسشهايي كرد : « خوب ، چه جور مدرسه اي ميخواهي تاًسيس كني ؟ » كار پرورشگاه را چگونه مي خواهي آغاز كني ؟ » من هم روياهايم را با او در ميان گذاشتم. اندكي بعد او به من گفت : « شايد بتواني در اين كار موفق شوي ! » و وقتي براي انجام اراده خدا راهي آرژانتين شديم ، كمك هاي رواني او به برپايي پرورشگاه ، مدرسه و برنامه پرورش رهبران در آرژانتين بسيار كارساز واقع شد و تا به امروز خدمات نامبرده ، با موفقيت ادامه دارند.
خدا را شكر مي كنم كه شتابزده عمل نكردم چون توانستم براي انجام رويايي كه خدا به من داده بود ، همسرم را « به كار بگيرم » . مفهوم زمان بندي بخشي از تقدس ( و البته موفقيت ! ) است.
مردي را به خاطر دارم كه به پدرم گفت : « من ديگر حالا آمادگي كامل دارم كه خودم شبان ارشد باشم . پس استقلال كليسايم رابه من بدهيد .» ولي آن مرد آماده نبود . در ظرف يك سال او تمام زحماتي را كه پدرم براي تاًسيس آن كليسا كشيده بود برباد داد .
پرورش حس ادراك زمان بندي الهي امري بسيار مهم است . نياز مبرم ما آموختن پيروي از گاهشمار خداست . گاهي كه كاسه صبر اعضاي كليسا از كندي يا تندي حركت شبان كليسا لبريز مي شود . بايد ياد بگيريم كه در داخل كليسا خودمان را با همديگر هماهنگ كنيم ، منتظر يكديگر بمانيم و مثل اعضاي يك بدن با هم كار كنيم . شايد خدا به شما عطاياي روحاني بزرگي داده باشد. شايد به نظرتان همه جز خودتان آهسته حركت مي كنند. اما اگر بخواهيد در كار خدمت از كليسا – و از خدا – جلو بزنيد ، خطر نابودي خدمتتان را تهديد خواهد كرد. اگر تنها بدويد ، امكان اينكه خارج از اراده خدا بدويد بيشتر مي شود. بازگرديد ! بيداري روحاني كه خدا در حال بخشيدنش به كليسا است ، با فروتني ، اتحاد ، شكيبايي و احترام به هم خدمتي ها همراه مي باشد . شايد يكي دو سال نخست ما بتوانيم تندتر از ديگران بدويم ، اما اگر كندي حركت ديگران را به باد انتقاد بگيريم و از كليسا ببريم ، دير يا زود خودمان را در دردسر خواهيم انداخت . در اول سموئيل باب 13 مي بينيم كه شائول روند وقايع را شتابانيد . او مثل بچه اي كه تي شرت مورد علاقه اش را از زير توده لباسها بيرون مي كشد ، چون ديگر طاقت ندارد كه لباسهايش را به ترتيب از بالا بردارد و بپوشد تا به تي شرت مورد نظرش برسد، باعث شد كه همه آن توده روي سرش خراب شود . او با ناپختگي به فلسطينيان اعلان جنگ كرد و خودش پيامدهاي عمل شتابزده اش را ديد.
شائول براي جنگ هم زمان بندي كرونوس را از ياد برده بود و هم زمان بندي كايروس را . اين يعني حماقت محض . زمان بندي كرونوس هماني است كه ما مي توانيم با ساعتهايمان آن را اندازه بگيريم . زمان بندي كايروس همان زمان موعودي است كه خدا به طور خاص مداخله مي كند . گاهي ما هم ممكن است هر دو زمان بندي را گم كنيم . اين امكان وجود دارد كه در كليسا ، پيوند زناشويي يا خانواده مان ، با هم راه رفتن را فراموش كنيم و در عين حال وقتي كه خدا هم به ديدارمان مي آيد، آن را هم گم كنيم ، چرا كه نابسامانيم . برخي آدمها هميشه يا عقبند يا جلو ، ولي هيچوقت با زمان خدا هماهنگ نيستند.
وقتي نه ساله بودم ، يك روز بعد از ظهر به اين تنيجه رسيدم كه آنقدر شناگر قابلي هستم كه مي توانم طول يك استخر بزرگ و عميق را شنا كنم . به دوستانم گفتم : « تا به حال اين كار را نكرده ام ، ولي الان مي خواهم براي نخستين بار انجامش دهم .» البته حرف من توجه آنها را جلب كرد و من از اين موضوع لذت مي بردم ، حتي اگر به بهاي از دست دادن جانم تمام مي شد. اندكي غرور هم در اين كار دخيل بود . بهر حال دست به كاري زدم كه انجامش تنها از پسرهاي بزرگتر بر مي آمد . هنوز چند متري از لبه استخر دور نشده بودم كه ديدم ديگر نمي توانم جلوتر بروم . مطمئنم كه اگر نجات غريقها به دادم نمي رسيدند ، حتما غرق مي شدم . آنها مرا از استخر بيرون كشيدند و با فشار، آب را از معده ام خارج كردند و جانم را نجات دادند .
امروزه بسياري از رهبران كليساها با همين شتابزدگي احمقانه عمل مي كنند . اين يك هشدار براي بدن مسيح است . مادامي كه در مسير عقل و اتحاد گام برنداريم ، حتي بيداري روحاني هم دردمان را درمان نخواهد كرد . هنگامي كه قوت خدا ظاهر مي شود ، بايد روابط ، اتحاد و پاسخگويي و مسئوليت پذيري در ميان ما جا افتاده باشد . بايد از پيش تورهاي خود را تعمير كرده باشيم . بايد دلهايمان آماده شده باشد .
بخشي از مسئوليت ما در قبال تقدس ، مسئوليت در قبال بدن مسيح است. وقتي تعميد آتش پا به زندگي من گذارد ، يكي از نخستين تغييراتي كه در من به وجود آورد، ايجاد محبت شديد نسبت به بدن مسيح بود ؛ محبتي كه همه فرقه ها را در بر مي گرفت . اين محبت نمي گذارد كه من باشتاب از بدن مسيح – و از خدا – جلو بزنم و وادارم مي سازد وقت و تلاشم را حتي اگر شده نيمه كاره متوقف كنم تا با ديگران همگام وهماهنگ شوم.
شخص احمق نمي داند كه چطور بايد حد و حدود خود را بشناسد
شائول از انتظار كشيدن خسته شده بود . وقتي سموئيل از او پرسيد : « چه كردي ؟ » شائول در پاسخ گفت : « خويشتن را مجبور ساخته ، قرباني سوختني را گذارنيدم .» ( اول سموئيل 13 : 12 ) . معناي حرف او اين بود . « متاًسفم ، شبان عزيز، نتوانستم منتظر بمانم . »
سموئيل را خدا به عنوان نبي و كاهن منصوب كرده بود . شائول هم پادشاه برگزيده بود. اما شائول پا را از حدودي كه خدا برايش تعيين كرده بود فراتر گذاشت. يك روح فردگرايي قوي بر او حاكم بود كه اين روح به خودي خود و ضرورتا بد نيست ، ولي همين روح نگذاشت كه شائول منتظر زمان مناسب بنشيند . پس پا را از گليم خود درازتر كرد و از چارچوب دعوتي كه داشت خارج شد . وي عملا به اين نتيجه رسيده بود كه مي توانند خودش كار نبي را انجام دهد.
پادشاه ديگري كه از حدود و چارچوب خود خارج شد ، آسا بود . او كه دغدغه پيمان صلح با بنهدد ، پادشاه بت پرست ارام را داشت، هر چه طلا و نقره در خزانه معبد خداوند موجود بود برداشته به عنوان هديه صلح پيشكش پادشاه ارام نمود . او پيروزيهاي متعددي به دست آورد ،ولي نهايتا پيامدهاي عمل احمقانه خود را متحمل گرديد . خدا حناني رايي را به نزدش فرستاد تا با اين سخنان وي را توبيخ كند :
چونكه تو بر پادشاه ارام توكل نمودي و بر يهوه خداي خود توكل ننمودي ، از اين جهت لشكر پادشاه ارام از دست تو رهايي يافت … زيرا كه چشمان خداوند در تمام جهان تردد مي كند تا قوت خويش را بر آناني كه دل ايشان با او كامل است،نمايان سازد. تو در اينكار احمقانه رفتار نمودي ، لهذا از اين به بعد در جنگها گرفتار خواهي شد . ( دوم تواريخ 16 : 7 و 9 ؛ تاًكيد از نگارنده است)
يكي از رموز حفظ آتش خدا در زندگيمان اين است كه پا را از حدود دعوتي كه داريم فراتر نگذاريم. در انجام كارهايي كه خداوند براي خدمت به شما داده ، جانب فروتني را هميشه نگه داريد . بعضي ها هيچوقت ياد نمي گيرند كه بدون دست زدن به صندوق عهد ، آن را حمل نمايند . لمس كردن صندوق عهد خدا پيامدهاي هولناكي در بر دارد .
آدمهاي احمق اغلب واقعيت را ناديده مي گيرند
شائول يقين داشت كه با آغاز كردن جنگ با دشمنانش ، در نام خداوند عمل مي كند. ولي او هيچ وقتي را صرف محاسبه نفرات و امكانات دشمن و تعداد ارابه هايش نكرد . كتاب مقدس مي گويد كه آنها سي هزار ارابه و شش هزار سوار داشتند . هنگامي كه شائول يورش دشمن به سويش را مشاهده كرد ، هراسان شد . داشتن ايمان براي رويارويي با دشمن يك چيز است و داشتن اين پيش فرض غلط كه براي شكست دادن دشمن توانايي كافي داريم چيزي ديگر. گاهي اين تهور انساني خود ماست كه به شكست مي انجامد . شائول واقعيتها را نمي ديد ؛ او اصلا از واقعيت خبر نداشت.
شگفت آور است كه چگونه گناه مي تواند چشم آدمها را كور كند و آنها را به نتايج بسيار بدي برساند . مردي را مي شناختم كه تصميم به جدايي از همسرش گرفته بود. او حتي ادعا مي كرد كه خدا به وي گفته كه اين كار را بكند و در مدت متاركه هم هيچ نفقه اي به زنش نپردازد .
البته براي فهميدن اين مطلب كه مرد مزبور از خدا چيزي نشنيده بود ، لازم نيست كه آدم حتما يك مسيحي بالغ باشد. خداوند هرگز به كسي نمي گويد كه زنت را طلاق بده و حمايت مالي خودت را هم از وي دريغ كن! ولي گناه اين مرد باعث شده بود كه در وضعيت اسفناك روگرداني از واقعيت قرار بگيرد .
در دادگاه ، قاضي حتي به اين مرد گفت : « تو بايد نفقه را بپردازي ، والا به دردسر خواهي افتاد . » اما او پافشاري كرد كه يقين دارد صداي خدا را شنيده . او حتي ادعا كرد كه اين « يك مورد استثنائي » است ، اگر چه ناقض كلام خدا مي باشد. با اين حال چند روز بعد با خبر شديم كه او را به زندان انداخته اند .واقعيت سيلي محكمي به صورت او نواخت و خوشبختانه حكم دادگاه وي را به سر عقل آورد.
حماقت و ناديده گرفتن واقعيت بهايي دارد كه احمق بايد آن را بپردازد . شائول نه تنها اندازه سپاه دشمن بلكه توان نظامي اندك خود را ناديده گرفت. در اول سموئيل 13: 22 مي خوانيم كه شائول افراد خود را بدون اينكه سلاح مناسب نبرد داشته باشند ، به جنگ دشمن قوي و تا دندان مسلح برد . كلام خدا چنين مي گويد: « در روز اول جنگ ، شمشير و نيزه در دست تمامي قومي كه با شائول و يوناتان بودند، يافت نشد ، اما نزد شائول و پسرش يوناتان بود .» به همين ترتيب ، بسياري از شبانان هستند كه مي گويند در كليساها خود خواهان بيداري هستند ، ولي كوچكترين وقتي را صرف تجهيز خود و اعضايشان ( به ويژه رهبران كليدي كليسا ) با سلاحهاي ضروري براي نبرد ، نمي كنند . اينان مثل شائول هستند و كليسايشان همچون لشكريان شائول – تجهيز نشده و ناآماده .
شخص احمق اندوخته هاي خود را هدر مي دهد
كتاب مقدس در امثال 22 :20 مي فرمايد : « در منزل حكيمان خزانه مرغوب و روغن است، اما مرد احمق آنها را تلف مي كند.» اين آيه به طور خاص با فرهنگ ما ( غربي ها –م ) كه تا خرخره در بدهي فرو رفته ايم ، تناسب دارد . ما در ايامي بسر مي بريم كه هر چه بيشتر به سمت بدهي و قسط و وام رانده مي شويم و ديگر مصرف نكردن برايمان كاري بسيار مشكل شده است .
يكبار كه در كليسايي در جنوب آرژانتين موعظه مي كردم ، اعضايش در آخر جلسه كارتهاي اعتباري خود را جلوي محراب آوردند . شبان كليسا به من گفت كه روح القدس در كليسايشان جنبشي جديد آغاز كرده است . بسياري از اعضاي آن كليسا به واسطة كارتهاي اعتباري گرفتار بدهي شده بودند ، چون وجود كارت اعتباري بي اختيار آنان را به خريد تشويق مي كرد . اگر كارت داشتند ، پس ناگزير بايد از آن استفاده مي كردند. بدهي آنان چنان سنگين شده بود كه ابتدا نمي توانستند از كار خدا حمايت كنند و بعد در نهايت حتي از عهده تاًمين مخارج خانواده نيز بر نمي آمدند . اما شهادت پشت شهادت شنيدم كه از وقتي كارت اعتباري را كنار گذاشته اند ، روابط زناشويي شفا يافته و مستحكم تر شده ، خريدهاي اضافي از فهرست نيازها حذف شده و بدهي هاي اعضا پرداخت و بحرانهاي مالي رفع گرديده است.
برخي از صاحبنظران امور زناشويي گفته اند كه موضوع اصلي بگومگوها در خانه ، ماديات است . ما در روزهايي زندگي مي كنيم كه براي انتخاب اينكه چه بخريم يا چه نخريم ، دستمان باز است. مصرگرايي تبديل به يك بيماري شده . وقتي متوجه اين مطلب مي شويد كه خودتان چنان گرفتارش شده ايد كه حتي قادر نيستيد ده يك تان را به كليسا بدهيد . ما مثل آن مرد احمقي هستيم كه هر چه دارد تلف مي كند.
جان وسلي به پيروانش آموخته بود كه پيش از خريد هر چيز ، اول دعا كنند . من حكمت او را در فلسفه مالي مي ستايم كه مي گفت : « تا جايي كه مي توانيد پول دربياوريد ، تا جايي كه مي توانيد پس انداز كنيد و تا جايي كه مي توانيد ببخشيد . » در مقطعي از زندگي وسلي ، خداوند چنان بركتي به مال اش داده بود كه مي توانست با ده درصد درآمدش گذران كند و 90 درصد بقيه را صرف كار خداوند نمايد.
من از موضع برتر و مقدس تر با شما سخن نمي گويم . در كمال فروتني مي خواهم عرض كنم كه اين جزيي از تقدسي است كه خدا از شما مي خواهد به ميان خانواده هايتان بياوريد. درستي در امور مالي بخشي از مقدس بودن را تشكيل مي دهد . بعضي ها عقيده دارند كه چون افراد اخلاقي هستند، پس مقدسند . تقدس چيزي فراتر از اخلاق نيك داشتن است . تقدس يعني اينكه در برابر ديدگان غيرمسيحيان شهادت نيكويي از خود ارائه دهيم تا آنان جلب مسيح شوند .
اگر تقدس ما تمام جنبه هاي زندگيمان را در بر نگيرد ، پس ما مقدس نيستيم ! ممكن است بعضي ها فكر كنند كه « تقريبا » مقدس هستند . اما 98 درصد تقدس كافي نيست . لازم است كه ما تقدس عيسي مسيح ، بره بي گناه خدا را دريابيم . لازم است تقدس را وارد حسابهاي جاري ، امور مالي ، پيوندهاي زناشويي ، روابط ، فيلمهايي كه مي بينيم و خلاصه همه ابعاد زندگيمان كنيم .
كليسايي كه چنين تقدسي را دريابد ، هرگز با چيز ديگري متوقف نخواهد شد . هيچ ديوي در دوزخ پيدا نمي شود كه بتواند جلوي يك كليساي كاملا وقف شده به تقدس عيسي مسيح را بگيرد . دليل تاًخير بيداري روحاني ، تاًخير ما در اطاعت است . اگر آماده اطاعت باشيم ، خداوند قادر مطلق به ما قدرت خواهد بخشيد تا هدايت يك بيداري روحاني را در ميان قوم و ملتمان در دست بگيريم.
شخص احمق پايان خوشي نخواهد داشت
در گياهان هورموني وجود دارد كه باعث رشد آنها مي شود . گاهي اين هورمون در گياه بيش از اندازه لازم توليد مي شود. در چنين شرايطي ساقه ها و برگهايش پيش از آنكه سيستم ريشة گياه رشد كافي بكند ، رشد مي كنند . در نتيجه نهال مزبور گل نخواهد كرد و معمولا چنين گياهي پيش از مرحله بلوغ خشك خواهد شد . مثالي كه زدم به يك اعتبار بازتاب حماقت در درون كليسا است. مراقب اين بيماري در حيطة روحاني باشيد . يك كليسا يا خدمت به خصوص ، مي تواند شبيه گياه زيبايي باشد كه بايد در زمان مناسب به بار بنشيند ، ولي هورمون روحاني حماقت موجب مي شود كه نهال نوپا با آفت حماقت رشد كند. در نتيجه كليسا خيلي سريع رشد مي كند ولي چون ريشه هايش بالغ نشده اند ، خدمت يا كليساي مذكور پيش از بلوغ مي ميرد.
اول كار كه كليسا رشد مي كند ، خيلي ها خادم مسئول آن را مورد تمجيد قرار مي دهند .« واي ، او واقعا بايد شخص مسح شده اي باشد. نگاه كن كليسايش به چه سرعتي رشد مي كند ! » اما نبايد فريب رشد سريع را خورد . آنچه شايان توجه است اين مطلب است كه آيا كليساي مزبور بنيان مستحكمي دارد كه قادر به نگهداشتن اين رشد باشد يا خير .
شمشون ، سليمان وشائول همگي پيش از رسيدن به بلوغ روحاني مردند . بسياري از خدمات روحاني خيلي سريع گل مي كنند ولي اندكي بعد ، پيش از آنكه به بلوغ برسند ، مي ميرند . مسيحيان نونهالي وجود دارند كه مي گويند : « خدا مرا مسح كرده ، به واسطه فلان نبوت يا مشورت دوستان ، من يقين داشتم در خدمتم موفق خواهم شد ، اما چنين روي نداد.»
نگذاريد آفت حماقت بر شما و خدمتتان تاًثير بگذارد . نگذاريد مجبورتان كن كه حتي پيش از رشد ريشه ها، ميوه بياوريد . در مورد دعوتي كه داريد خويشتن را با اراده خدا – و زمانبندي او- هم راستا كنيد . در حضور خداوند خود را فروتن ساخته ، منتظر حكمت او بمانيد تا آنچه را بايد بدانيد به شما بياموزاند.
دوست عزيزي را به ياد دارم كه در دوره تحصيلم در مدرسه كتاب مقدس در آرژانتين رفيق من بود . در سال نخست تحصيل همه ما خام و بي تجربه بوديم . فكر مي كرديم كه حالا كمي حماقت قابل قبول است . اما از همان زمان شروع به رشد وبلوغ كرديم و تجربه اندوختيم. با اين وجود ، دوستم هيچ عوض نشد. در طي سال دوم تحصيل هم همان بي مايگي و سبك مغزي ها را از خود نشان مي داد . سال سوم هم به همين ترتيب سپري شد؛ او هنوز بالغ نشده بود . از آنجايي كه او از خدا عطاياي زيادي گرفته بود و براي خدمت مسح داشت، من هنوز فكر مي كردم كه در خدمت خود موفق خواهد شد. اما امروز او حتي در كار خدمت هم نيست. زندگي او به معناي واقعي يك فاجعه است .
او شخص فرومايه اي نبود . از نظر اخلاقي هم فاسد نبود ؛ او تنها فردي احمق بود، كه از آموختن و رشد كردن امتناع مي ورزيد. خدا براي مدتي او را تحت پوشش و بركت خود قرار داد . ولي پس از مدتي ، همه چيز تمام شد .
نشانه هاي حماقت
اگر دوست داريد در مسير تقدس حقيقي كتاب مقدسي گام برداريد ، بايد راه رفتن در جاده حكمت را برگزينيد . نمونه هاي امروزي حماقت همان هايي هستند كه در زندگي شائول پادشاه بدانها برخورديم كه در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم .
· ماندن در خدمت ، حتي به بهاي از دست دادن جان .
برخي خادمان شكست اخلاقي را تجربه مي كنند ، با اين وجود حاضر نمي شوند به تدابير انظباطي گردن بنهند و فرايند احيا را بگذرانند . انها كماكان و مثل شرايط عادي به خدمت خويش ادامه مي دهند . حكمت ايشان را به اعتراف گناهان و طلب احيا فرا مي خواند ، ولي غرورشان به آنها اجازه انجام چنين كاري را نمي دهد .
· پرداختن به رشد كليساي محلي و از ياد بردن شهر خود .
به رشد كليساي محلي ، به بهاي قرباني كردن رويايي بزرگتر يعني مشاركت با كليساهاي محلي ديگر براي نجات كل شهر، يك دلمشغولي نابخردانه است . عقل ما را فرا مي خواند كه برنامه هاي شخصي و فرقه اي خود را كنار بگذاريم و در مسير اتحاد كتاب مقدسي گام برداريم و هم به فكر كليساي محلي خود باشيم و هم شهرمان.
· جنگيدن با كسان ديگري كه آنها هم جزيي از پادشاهي خدا هستند .
به اين عمل در هنگام جنگ مي گويند : « آتش گشودن به روي نيروهاي خودي ». برخي از خادمان بدون اينكه دليل موجهي داشته باشند ، به فرقه ها و جنبش هاي مسيحي ديگر حمله مي كنند . اين حمله ها گاه از غرور ، حسد و كينه سرچشمه مي گيرد . شخصي حكيم گفته : « آنچه را كه خدا بركت داده ، شما مورد انتقاد قرار ندهيد .» به خاطر داشته باشيد كه كلام خدا به ما مي گويد كه تقاص هر كلمه احمقانه اي كه بر زبان آوريم، پس خوهيم داد. چقدر احمقانه و كودكانه است ، بگو مگوها و نزاعهايي كه مي كنيم ، آن هم بر سر موضوعات كوچكي كه هرگز باعث جدايي ما نمي شوند .
· خودداري از رها كردن خادم كليسايي محلي براي انجام خدمتي ديگر ، به دليل آنكه به وجود آن شخص در خدمت خود نيازمنديد .
اين كار معمولا نشانة جاه طلبي احمقانه است . رهبري كه در چنين روح خود خواهي به سر مي برد، هرگز بركت كامل الهي را تجربه نخواهد كرد .
· بازگشت به عادات كهنه مذهبي .
فرقه هاي مسيحي زيادي هستند كه ابتدا در پي اتحاد و رابطه با روح القدس هستند، ولي پس از مدتي در اثر ترس يا اشتباه رهبرانشان جنبش جديد خود را منحرف ساخته به آداب و عادات قبل بازگشت مي كنند . اين بازگشت بيداري روحاني را بي اعتبار مي سازد و پيشبرد پادشاهي خدا را كند مي نمايد . عقل حكم مي كند كه استراتژي هاي بي ثمر را كه ديگر ارتباطي به نسل ما پيدا نمي كنند ، رها كنيم . من اخيرا از يكي از شهرهاي آسيايي ديداري دوباره به عمل آوردم و در اين ديدار سراغ رهبراني را گرفتم كه از پيش مي شناختم. در سفر پيش شاهد بودم كه با حركتي كه خدا در ميانشان آغاز كرده بود ، چه پيشرفتهايي كرده اند، ولي اين بار به من گفتند كه « تحت فشارهاي فرقه اي » به شكل گذشتة خود بازگشته اند . حالا ايشان حتي از پيش از حركت خدا در ميانشان ، بسته تر شده اند.
· دچار توهم شدن در اين باره كه شخص خودش را صاحب دعوتي بپندارد كه ندارد.
هر كسي اين دعوت راندارد كه بيل برايت يا مارتين لوتركينگ شود . از خدا بخواهيد شما را در همان چيزي كه دعوتتان كرده متمركز نگه دارد . از خدا بخواهيد درونتان را از هر خودپسندي و غرور روحاني خالي كند.
· رهبري كه به دليل غفلت و بي مسئوليتي قادر به رهبري نيست .
اين مثل معروف كه مي گويد : « مي تواني اسب را تا لب آب براني ولي نمي تواني مجبور به نوشيدن كني » از لحاظ روحاني نيز حايز اهميت است . شايد خدا شما را خوانده تا كليساي خودتان را با موفقيت هر چه تمامتر به سوي پادشاهي خداهدايت كنيد ولي اگر اين دعوت راناديده بگيريد و ترجيح بدهيد دنبال اميال و برنامه هاي خود برويد و در مورد مسئوليتهاي رهبري كه خدا شما را براي انجامش خوانده غفلت كنيد ، در كار رهبري شكست خواهيد خورد . تنها به اين دليل كه رهبري وظيفه اي سنگين است، از ادامه كار انصراف ندهيد
· زيستن در خدمت انزوا طلبانه .
همة ما به پدر ، مرشد و دوست نيازمنديم . اگر كسي را نداشته باشيد كه در كنارتان بايستد ، بسيار آسيب پذير خواهيد بود . خدا ما را درون يك بدن قرار داده است، و از ما خواسته كه نسبت به يكديگر مسئول و پاسخگو باشيم . خودتان را از كساني كه مي توانند « پدر » يا « مرشد » شما باشند و براي رسيدنتان به بلوغ روحاني كمكتان كنند ، جدا نسازيد . اگر تنها باشيد ، درحماقت بسر مي بريد .
· عطاياي روح را در اولويت نخست قرار دادن و ثمرة روح را ناديده گرفتن .
بعضي مسيحيان معتقدند عطاياي روح كه علني و قابل رويت هستند از ثمره روح كه دروني و غيرقابل رويت است اهميت بيشتري دارند . « زندگي پرصدا و سنجي پرهياهو » نباشيد ( اول قرنتيان 13 : 1 ) . آن صفات و خصايل رهبري را كه ثمره روح در اختيارتان مي گذارد ، در خود پرورش بدهيد . ارجح دانستن عطا بر شخصيت مساوي است با شكست و نوميدي.
شاهراه تقدس
كتاب مقدس مي گويد كه شاهراه تقدسي وجود دارد كه پارسايان در آن گام بر مي دارند ، ولي « نجسان از آن عبور نخواهند كرد » ( اشعيا 35 : 8 ) . روح القدس آناني را كه تن به حماقت داده اند دعوت به توبه و مصالحه با خدا ميكند و او ميخواهد كل كليسا حكمت الهي را با آغوش باز بپذيرد . من در زندگي خودم ياد گرفته ام كه خدا كارهاي احمقانه مرا بركت نخواهد داد.
در جلسه اي بزرگ هنگام دعوت از مردم براي جلو آمدن و سپردن خويش به خداوند، در رويا زن جواني را ديدم كه سعي دارد خودش را بكشد . براي حضار اين رويا را تعريف كردم و حتي نام سلاحي را كه زن جوان قرار بود با آن خودش را بكشد به زبان آوردم . حرفهايم كه تمام شد ، زن جواني جلوي ميز آمد و گفت : « آن زن من هستم ، تصميم گرفته بودم در همين هفته با نقشه اي كه كشيده بودم خودم را بكشم.» او در شرف انجام كاري احمقانه بود ولي خداي متعال براي او نقشه اي ديگر در نظر گرفته بود.
شايد شما هم در دل خود به طلاق فكر مي كنيد . شايد با خود مي گوييد : « همسر من زن خوبي است ، ولي من عاشق كسي ديگري شده ام . » اين حماقت است – و مي تواند زندگيتان را نابود سازد . اگر درصدد انجام عمل احمقانه اي هستيد ، از خدا نگريزيد . دعاي توبه كنيد و خويشتن را به او تسليم نماييد .
شايد عمل احمقانة شما ، مورد انتقاد قرار دادن آن چيزي است كه خدا بركتش داده. آيا روح انتقاد داريد ؟ آيا عادت داريد كه هميشه اشتباهات ديگران را ببينيد ؟ اگر چنين است امروز به حضور خداوند آمده توبه كنيد . كليسا به خاطر نفاق ميان قوم خدا در رنج و عذاب است . انتقاد كردن باعث بناي ما نمي شود . انتقاد كردن حماقت است . البته بايد نصيحت و توصيه كرد وجلوي اقدامات اشتباه را گرفت ولي اين كار بايد مطابق متي باب 18 يعني رو در رو و با كلام راستي همراه با محبت انجام شود .
اگر مي بينيد چاره اي جز سقط جنيني كه در رحمتان رشد مي كند ، نداريد به حضور خداوند بيائيد. او به شما مشورت خوبي خواهد داد.
آيا نسبت به نوجوان عاصي خود احساس خشم شديد مي كنيد ، به حدي كه ميخواهيد مثل خودش و با جيغ و فرياد و عصبانيت واكنش نشان دهيد ؟ خشمتان را به حضور خداوند بياوريد و از او بخواهيد با ثمره محبت لبريزتان سازد تا بتوانيد با محبت واكنش نشان دهيد .
اگر مرد يا زن خوش قول و پايبند به حرف خود نيستيد ، اگر وعده خيلي چيزها را داد ايد ولي به هيچكدام عمل نكرده ايد ، امروز به حضور خداوند بياييد. من هم در چنين شرايطي بوده ام . گاهي قولهاي ما خيلي سطحي اند . من آموخته ام كه وقتي ديگران نمي توانند به حرفهاي ما اعتماد كنند ، اين نشانة ضعف ما نيست ، بلكه نشانة گناه ماست. من بارها توبه كرده و از خدا خواسته ام مراببخشايد . من دوست دارم بلي ام ، بلي و نه ام ، نه باشد . مي خواهم حرفم ، حرف باشد . هشداري كه كلام خدا در ا فسسيان 5 : 17 به ما مي دهد ، به گوش جان بشنويم : « پس نادان نباشيد ، بكله دريابيد كه خواست خداوند چيست .» اگر در دام حماقت افتاده ايد و اين منجر به بروز گناه در زندگيتان شده ، براي اجتناب از آن در آينده ، سه گام برداريد :
1- متوجه باشيد كه ريشه حماقت ، ترس از انسان است.
اگر بيش از آنكه نگران باشيد كه خدا در مورد تان چه فكر مي كند ، در اين انديشه باشيد كه مردم چه فكري راجع به شما مي كنند ، گزينشي احمقانه كرده ايد . ياد بگيريد كه فقط ترس خداوند را در خود جاي دهيد .
2- حماقت را گناه دانسته از آن توبه كنيد .
از خداوند بخواهيد شما را با علم به اراده اش پر سازد . هر روزه فكرتان را به حكمت كلام خدا
آغشته كنيد . حماقت يك ضعف نيست بلكه گناه است.
3- اولويت را به عقل بدهيد .
كتاب امثال حكمت خدايي را « ارزشمندتر از ياقوت » مي داند . تا مي توانيد آن را بيندوزيد . حكمت را هر جاست بيابيد و بيشترين ارزش را به آن بدهيد .
دعاي توبه
پدر ، من به اعمال و افكار احمقانه خود اعتراف مي كنم و حقيقتا توبه مي نمايم. دعا مي كنم حماقتم منجر به فاجعه نشود . مرا ببخشا و پاك ساز . اما اگر بايد با پيامدهاي كارهاي احمقانة خود روبرو شوم ، دعا مي كنم كه شجاعت لازم براي رويارويي با آنها را به همراه فروتني به من عطا كني . اي روح القدس ، مي خواهم بيشتر بياموزم . اشتياق به حكمت و انزجار نسبت به حماقت را در من برافروز . خداوندا ، تو حكمت من هستي . ياريم ده تا در زندگي روزه مره ام شخصي حكيم باشم . سرتاسر وجودم را تقديس نما ، به نام عيسي ، آمين
فيليپ از ايران