فصل ششم
گناه يوشع : گناه پيش فرض غلط
كليسايي را مي شناسم كه اعضايش زمان زيادي را صرف دعا و طلبيدن روي خدا كرده اند . آنان بارها از خداوند كلامي دريافت كرده اند كه به ايشان نشان داده كه به زودي بيداري روحاني به آن محل خواهد آمد. آنها هم با انتظار كامل چشم به راه آمدن بيداري بودند تا در جمع آوري حصاد عظيم شركت نمايند. اوقات پرستش در اين كليسا حيرت آور و اوقات دعا مملو از قوت بود ، ولي ظاهراً اين كليسا هيچ پيشرفتي نمي كرد. درِ اين كليسا مثل درهاي گرادان بود ؛ اگر خانواده اي به كليسا افزوده مي شد ، گويي دو خانواده ديگر آن را ترك مي گفتند.
پس از سالها كه از اين دور باطل گذشت ، كشف به عمل آمد كه شبان آن كليسا در طي ساليان درگير روابط جنسي نامشروع بوده است . شنيدن اين خبر براي اعضاي آن كليسا بسيار تكان دهنده بود. نخست نمي توانستند باور كنند كه خادم خدا با سالها سابقه وعظ كلام خدا و ايستادن بالاي منبر كليسا چنين افتضاحي به بار آورده باشد! هنگامي كه از او پرسيدند : « چطور مي توانستي با وجود چنين زندگي گناه آلودي ، هر هفته به موعظه كردن ادامه بدهي ؟ » پاسخي داد كه هرگز از يادها فراموش نمي شود . او گفت: « هر هفته ، پيش از اينكه براي موعظه بالا بروم توبه مي كردم و از خدا مي خواستم مرا ببخشايد.»
گناه او به زيان كليسايش تمام شد . بسياري از اعضاء كليسا مزبور را ترك كرده به كليسايي ديگر پيوستند – حتي با وجودي كه خود شبان ديگر از آن جماعت رفته بود . ايمانداران اصلاً نمي توانستند باور كنند كه خدا بگذارد كسي سالها به خدمت وعظ و شباني بپردازد و گناهش برملا نشود. عده اي هم به كل از كليسا بريدند .
خطايا ، گناهان يا ضعفهايي هستند كه دير يا زود ما را از جاده مسيحيت بيرون مي كشند و زندگيمان را به شكست و فاجعه مي كشانند . گناه پيش فرض غلط زماني رخ مي دهد كه ما يقين داريم از خدا شنيده ايم ، ولي بدون اينكه دلهايمان را تفتيش كنيم براي اجراي فرمانهاي او مي شتابيم . پيش فرض غلط روحاني يعني عمل كردن به رما و از ياد بردن لوگوس . ( Logos كلام ازلي خداست حال آنكه Rhema كلامي است كه خدا در طول تاريخ به واسطه انبيا و يا كليسا با قومش سخن مي گويد ) . كلام رما حاوي هدايتي خاص از جانب خداست ؛ ممكن است نبوت يا كلام علم باشد . خيلي ها عمر خود را صرف يافتن چنين دانش روحاني اي مي كنند ، با اين حال در زندگي با ناكامي مواجه مي شوند . نسبت به كلمات هدايت الهي حساس مي شوند ، ولي اين حساسيت به قيمت فدا كردن كلام آموزنده و كاربردي خدا، يعني لوگوس تمام مي شود .
يوشع كلام رما را داشت كه به او گفته بود: « برو و زمين را بگير .» اما كلام لوگوس ، يعني قانون تقدس را كه خيلي سال پيش خدا وضع كرده بود ، ناديده گرفت .
وقتي ما بر اساس پيش فرض غلط عمل مي كنيم ، زندگي و خدمتمان آنگونه كه تصور مي كنيم پيش نمي رود. برخي از مسيحيان صرفا بدين خاطر كه گمان كرده اند ، از خداوند مطلبي را شنيده و آن را درك كرده اند ، زخمهاي عميقي برداشته اند . از اين رو وقتي اوضاع بر خلاف انتظار پيش مي رود ، احساس مي كنند كه ديگر هرگز نخواهند توانست سرپا بايستند.
نشانه هاي پيش فرض غلط
در صورتي كه در مسير پيش فرض غلط گام بر مي داريد . مي توانيد از روي نشانه هايي به اين موضوع پي ببريد. تنها با انداختن نگاهي به نمونه اي از زندگي يوشع ، مي توانيم اصول مهمي كه علايم پيش فرض غلط را آشكار مي سازند ، ياد بگيريم . اگر خود را به جاي يوشع بگذاريد و اين اصول را در زندگي خود پياده كنيد ، متوجه مي شويد كه آيا به پيش فرض غلط دچاريد يا نه .
مات و متحير شدن در هنگامي كه كارها برخلاف انتظار پيش مي روند
بلافاصله پس از اينكه بني اسرائيل آن پيروزي پرجلال را بر شهر اريحا به دست آورد ، يوشع ايشان را به نبردي ديگر با دشمنانشان فرستاد. اما اين بار نتايج تكان دهنده اي از جنگ عايدشان شد .
و خداوند با يوشع مي بود و اسم او در تمامي آن زمين شهرت يافت . و بني اسرائيل در آنچه حرام شده بود خيانت ورزيدند، زيرا عخان ابن كرمي ابن زبدي ابن زارح از سبط يهودا ، از آنچه حرام شده بود گرفت ، و غضب خداوند بر بني اسرائيل افروخته شد.
و يوشع از اريحا تا عاي كه نزد بيت آون به طرف شرقي بيت ئيل واقع است ، مردان فرستاد و ايشان را خطاب كرده ، گفت: « برويد و زمين را جاسوسي كنيد .» پس آن مردان رفته ، عاي را جاسوسي كردند . و نزد يوشع برگشته ، او را گفتند : « تمامي قوم برنيايند ؛ به قدر دو يا سه هزار نفر برآيند و عاي را بزنند و تمامي قوم را به آنجا زحمت ندهي زيرا كه ايشان كم اند .» پس قريب به سه هزار نفر از قوم به انجا رفتند و از حضور مردان عاي فرار كردند. و مردان عاي از انها به قدر سي و شش نفر كشتند و از پيش دروازه تا شباريم ايشان را تعاقب نموده ، ايشان را در نشيب زدند و دل قوم گداخته شده، مثل آب گرديد. ( يوشع 6 : 27 – 7 : 5 )
وقتي بني اسرائيل از دشمنان شكست خوردند ، نه تنها در آن مقطع زماني متحمل تلفات شدند ، بلكه براي آينده نيز اعتماد به نفس خود را از دست دادند و حس توكل و اميدشان در هم شكسته شد . زماني كه در آرژانتين دوره دبيرستان را مي گذرانيدم ، يك مشكل داشتم : انگليسي . هميشه از اين درس تجديد مي شدم . انگليسي برايم خيلي سخت بود . فكر مي كردم « استعداد » صحبت كردن به اين زبان را ندارم و به كلي شجاعتم را از دست داده بودم . ولي در طي فرايند دست و پنجه نرم كردن با اين موضوع ، عاقبت تصميم گرفتم هم در اين درس و هم در اين زبان خبره شوم . هنوز چند سالي نگذشته بود كه هم مي توانستم به انگيسي بخوانم ، هم حرف بزنم و هم فكر بكنم . در ابتدا تجربه ام تلخ بود ولي همين باعث رشد و پيشرفت در زندگيم شد.
مسيحيان با شكست روبرو شده اند و نمي دانند چگونه اين شكست را جبران نمايند ، در نتيجه وا رفته اند و نسبت به خدا دلسرد شده اند . اما خدا از شكستها براي آموزش درسهاي تازه به ما استفاده مي كند ، نه براي مات و مبهوت نمودنمان . از شوك اوليه شكست بيرون بياييد و از تجربيات سختي كه به دست آورده ايد به نفع خود استفاده كرده بر طبق نقشه خدا به پيش برويد .
سردرگم شدن به جاي تمركز بر هدف
اگر بفهميد كه در اثر شرايطي كه پيش رو داريد ، سردرگم شده ايد ، آنوقت مي توانيد از پيش فرض غلط خود بيرون بياييد. براي درك خدا و آنچه كه او در زندگيتان مي كند تلاش مي كنيد ، ولي نمي توانيد منظور او را در همان وضعيت خاص بفهميد . از اين رو خودتان هم هدف نداريد و در سردرگمي فرو رفته ايد .
و يوشع و مشايخ اسرائيل جامه خود را چاك زده ، پيش تابوت خداوند تا شام رو به زمين افتادند ، و خاك بر سرهاي خود پاشيدند . ( يوشع 7: 6 )
امروز خيلي از اعضاي بدن مسيح در مرحله سردرگمي به سر مي برند . كليساها و خانواده هايي هستند كه از بودن در شرايطي كه چيزي هم از آن شرايط درك نمي كنند ، سخت در عذابند . آنان در حالت تاسف مرتب از خود مي پرسند : « چرا » اگر شما هم در چنين مرحله اي گرفتاريد ، حتما پرسشهايي نظير اينها داريد :
* چرا به فلان شبان اين همه مدت اعتماد كردم ؟
* چرا اينقدر ساده لوح بودم ؟
* چرا تا اين حد به خدا ايمان داشتم ؟ ديدي نتيجه اش چه شد !
* چرا اينقدر براي كليسايمان زحمت كشيدم ؟
* چرا واقعا باور كرده بودم كه در زندگيم عطاياي روحاني عمل مي كنند ؟
* چرا چنين روياي جنون آميزي داشتم كه خدا مرا به كار خواهد برد ؟
* چرا اين همه از وقتم را به خاطر دعا براي شفاي فلاني تلف كردم ؟
* چرا فكرم را روي كار و زندگي و مسايل دنيوي متمركز نساختم ؟
به احتمال زياد آن روز كه يوشع تمام وقت در حضور خداوند به روي افتاده بود ، پرسشهايي نظير سوالات بالا در ذهنش دور مي زد . وجودش پر از سردرگمي شده بود . نمي توانست بفهمد كه چرا خداوند اسرائيل را به جنگ فرستاده بود تا در نبرد شكست بخورد .
احساس تاسف كردن از پيروي خدا وا اكراه از برداشتن گام بعدي
كساني كه در اثر يك پيش فرض غلط دچار شكست شده اند به كلي فلج و زمين گير مي شوند و قدرت ريسك براي پيشروي را از دست مي دهند . يوشع برخي از اين احساس هاي تاسف و افسوس را به خداوند بيان مي كند :
و يوشع گفت : « آه اي خداوند يهوه براي چه اين قوم را از اردن عبور دادي تا ما را به دست اموريان تسليم كرده ، ما را هلاك كني . كاش راضي شده بوديم كه به آن طرف اردن بمانيم ! ( يوشع 7 : 7 )
نه تنها يوشع ، بلكه همه بني اسرائيل در حسرت « آن طرف اردن » بودند . بعضي از شبانان براي جماعت خود در خواست بيداري روحاني مي كنند و چون نتيجه اي نمي گيرند ، دچار سردرگمي مي شوند . شايد با خود مي گويند : « اي كاش اين تشنگي براي خدا ، اين آتش قدوسيت ، اين پيشرفت و كشمكش براي گرفتن چيزهاي تازه از خدا را به دست فراموشي سپرده بوديم . چرا نتوانستيم كليسا را در وضعيت عادي اش نگه داريم ؟ »
امروز كليسا با وسوسه اي شديد روبرو است . زير پاگذاشتن ديد و رويا براي بيداري روحاني ، كنار گذاشتن دعاهاي پرشور و راضي شدن به وضعيت موجود . آناني كه تسليم چنين وسوسه اي مي شوند از معامله كردن با شيطان خشنود هستند و ايشان در اصل به شرير مي گويند : « اگر مزاحم من نشوي ، من هم مزاحمت نمي شوم . بيا با هم قرارداد صلح امضا كنيم . تو دشمن بسيار نيرومندي هستي . من به كار خودم مي رسم و تو هم به كار خودت برس .» تسليم وسوسه شدن به اين صورت ، غالبا نتيجه سردرگمي ما از مشاهده اعمال خداست .
وقتي مردم از يك بحران ايمان عبور مي كنند ، از آنچه خدا انجام مي دهد در حيرت مي مانند . ترديد ندارند كه خود خدا ايشان را هدايت كرده تا دست به فلان بزنند . با اين حال هنگامي كه پا در راه مي گذارند مي بينند كه انگار اوضاع چندان كه انتظار داشته اند مساعد نيست . اين همان چيزي است كه ما از آن تحت عنوان ضربه هاي مذهبي ياد مي كنيم – ضايعه هايي كه براي كليسا پيش مي آيد و در فكر و دل ايمانداران حل نشده باقي مي ماند .
مسيحياني كه از اثرات ضربه مذهبي رنج مي برند ، كماكان به كليسا مي آيند و مي روند ، هنوز در شام خداوند شركت مي كنند و خيلي اعمال « مذهبي » ديگر انجام مي دهند . ولي وقتي زمان برداشتن قدم ايمان و انجام دادن كاري بزرگ براي خدايشان فرا مي رسد ، از حركت باز مي ايستند . صدايي در درونشان مي گويد : « يك لحظه صبر كن ؛ شكست عاي را به ياد مي آوري ؟ به خاطر داري كه هنوز نفهميده اي كه چرا آن دفعه شكست خوردي ؟ ولي به هر حال شكست خوردي . اين بار هم حتما شكست خواهي خورد.» سپس اين صداي حاكي از تاسف ، اشخاص را به حالت فلج درآورده از تلاش براي رسيدن به پيروزي تازه بازمي دارد.
كنار زدن پيش فرض غلط
آيا نشانه هاي بلا رادر زندگي خود تشخيص داديد ؟ آيا احساس مي كنيد كه ديگر نمي توانيد به مقصود خدا از كارهايي كه در زندگيتان مي كند ، پي ببريد ؟ آيا هدف را گم كرده ايد و يا سردرگم شده ايد ؟
گامهايي است كه با برداشتنشان مي توانيم از پيش فرض غلط دور شويم . براي بازيافتن هدف در زندگيتان اين گامها را برداريد . در حين برداشتن اين گامها خدا كشفي تازه از هدفها و مشيتي كه برايتان در نظر گرفته به شما عطا خواهد كرد.
مسئله شكستهاي پيشين خود را حل كنيد
پيش از اين كه بتوانيم به مسئله سردرگمي خود پايان دهيم لازم است مسئله شكستهاي قبلي خود را حل كنيم . از يوشع سرمشق بگيريد . به حضور خداوند برويد و آنقدر بمانيد تا از او بشنويد . از او بپرسيد كه كجاي كار اشتباه بوده است . بخواهيد شما را ياري كرده تعليمتان دهد . به او بگوئيد كه خواهان آموختن هستيد . شايد نتوانيد آنچه در گذشته اتفاق افتاده را عوض كنيد ، ولي يقينا مي توانيد طرز فكر خود را عوض كرده براي آينده روشي ديگر در پيش بگيريد.
يوشع به سندرم پس از بيداري روحاني مبتلا شده بود . بني اسرائيل درست پيش از شكست در نبرد عاي، توانسته بودند با دخالت مستقيم خدا به طرزي مافوق طبيعي براريحا پيروزمند شوند و آن شهر را فتح كنند . آنها توانسته بودند شهر حصارداري را كه مي توان مانع از ورود ايشان به سرزمين موعود و تملك آن شود شكست دهند . اين پيروزي ترس به دل دشمنان بني اسرائيل انداخته بود .
ديوارهاي اريحا به خاطر نقشه و هدايت عالي خدا ، به طرزي معجزه آسا فروريخته بود . آنها توانسته بودند شكست ناپذيران را شكست دهند ! يوشع حتما خيلي اطمينان و اميد به آينده پيدا كرده بود .
اصلا مهم نيست كه در گذشته چه تعداد پيروزي به دست آورده ايد يا چه تعداد اشخاص را به سوي خداوند هدايت كرده ايد . حتي مهم نيست كه شاهد چه معجزات پرجلالي بوده ايد كه خداوند از طريق شما به ظهور رسانيده است . اگر در زندگي خود يك عاي – شكست غير قابل توجيه – داريد ، اين شما را زجر خواهد داد و در كليسا فلج تان خواهد كرد . اگر شبانتان مي گويد : « بسيار خوب، كليسا ، موقع آن رسيده كه وارد مرحله بعدي شويم » ، قادر به برداشتن گامي به سوي جلو نخواهيد بود. در دلتان احساس بدي مي كنيد – ممكن است بگوييد : « من قبلا دست به اين تلاش بي حاصل زده ام .» پس بدانيد كه اين اكراه و بي اعتنايي شما مي تواند به منجر به گناه شود .
حرمت خدا را پاس بداريد
وقتي در شرايطي قرار مي گيريم كه قادر به دركش نيستيم ، نه تنها نام و آبرويمان ، بلكه حرمت خداي قادر مطلق به مخاطره مي افتد . اگر در پيش چشمان همسايگان متحمل شكست و ناكامي شويم ، اين خداست كه در نظرشان شكست خورده ، تنها تصويري كه بسياري از ايمانداران از مسيح مي توانند ببينند ، همان تصويري است كه از تماشاي شما و خانواده تان عايدشان مي شود . وقتي به شما نگاه مي كنند ، چه مي بينند ؟ يوشع در وراي آبروي خود به عنوان يك رهبر ، نگران چيز ديگري بود – آبروي خدا .
آه اي خداوند چه بگويم بعد از آنكه اسرائيل از حضور دشمنان خود پشت داده اند ، زيرا چون كنعانيان و تمامي ساكنان زمين اين را بشنوند دور ما را خواهند گرفت و نام ما را از اين زمين منقطع خواهند كرد ، و تو به اسم بزرگ خود چه خواهي كرد ، ( يوشع 7 : 8-9 )
يوشع فقط نگران آينده اسرائيل نبود – دغدغه او به خاطر آبرو و حرمت خدا بود . اگر چه پيش فرض غلط بر فكر يوشع چيزه شده بود ، ولي او با ابراز نگرارني خود به خاطر حرمت خدا ، عملا كار درستي كرد. او از خدا سوال درستي كرد . « تو به اسم بزرگ خود چه خواهي كرد ؟ »
در زمانهايي كه نمي توانيد به طريقهاي خدا پي ببريد ، از خود چه واكنشي نشان مي دهيد ؟ اگر ايمان و قوت خود را از دست بدهيد ، ممكن است مسيحيت در نظر اطرافيان تان نوعي شكست جلوه كند. در مواقعي كه ما از شرايط و علل بروز وقايع چيزي نمي فهميم ، واكنش هايمان داراي اهميت بسياري مي باشند . نه تنها حركت خود ، بلكه پيش از آن حرمت خدا را پاس بداريد.
وفادار باشيد
براي پرهيز از پيش فرض غلط ، گام وفاداري حايز اهميت حياتي است . به موضوع وفاداري در هيئت رهبري كليسا قدري بينديشيد . در اكثر مواقع مي بينيم كه اعضاي هيئت رهبري ( خادمان ) بيش از آبرو و حيثيت شبانشان به فكر آبروي خود هستند . به طور مثال شايد روزي يكي از كساني كه روي نيمكت كليسا نشسته ، تصور كند دعوت دارد شبان كليسا را اصلاح كند . پس به اشتباه شبان را به كجروي و تعليم آموزه هاي تحريف شده متهم مي نمايد.
خيلي به ندرت پيش مي آيد كه چنين شخصي بتواند با اتهاماتي كه بر شبان وارد مي سازد ، راه را درست طي كند. در غالب موارد او دغدغه هايش را به صورت شايعه مي پراكند . شايعه پراكني بدون اينكه به آدمها فرصت دفاع از خود بدهد ، ايشان را بي اعتبار مي سازد.
وقتي شايعه از طريق اعضاي كليسا شروع به پراكنده شدن مي كند، كادر هيئت شباني دو گزينه مشخص پيش روي خود دارند . نخست آنكه يكي از اعضاي هيئت شباني ممكن است به جاي دفاع كردن از شبان به حالت دفاعي درآيد و از اينكه شايعه مزبور مي تواند بر او نيز چه تاثيري بگذارد سخت به تكاپو بيفتد . اگر چنين شخص به جاي وفادار بودن نسبت به شبان به فكر دفاع از شخص خودش برآيد ، ترجيح داده كه شخص خودش را جزيي از معضل سازد . اگر اين فرد خود به شايعه پراكني ادامه دهد ، عملا به گسترش درگيري دامن زده است . غالبا اين خادمان حتي به جايي مي رسند كه تصميم به مخالفت با شبان مي گيرند .
گزينه ديگر براي عضو هيئت شباني اين است كه نقش خود رابه عنوان پشتيبان شبان درك كند و به قول معروف از پشت به او خنجر نزند. شايد واقعا شبان تقصيركار باشد ، ولي مشكل از راه شايعه پراكني و غيبت پشت سر شبان حل نمي شود . تنها راه حل مشكل ، گفتگوي رودرو است . آنچه به مخاطره مي افتد موضوع وفاداري است . نخستين واكنش اعضاي هيئت رهبري كليسا بايد اين باشد كه به فكر آبروي شبان – و آبروي خدا – باشند ، تا نگران آبروي خودشان.
برادران و خواهران عزيزم ، لازم است كه نه تنها در برابر همسايگانمان بلكه در ميان قوم خدا نيز از حرمت و آبروي خدا پاسداري نماييم . مواقعي هست كه به نظر مي رسد دست به هر چه مي زنيم يك فاجعه و ناكامي به بار مي آيد . اما در هر حال بايد فراتر از خودمان و آبروي خودمان بينديشيم . پاي حرمت و حيثيت خدا در ميان است . واكنش ما به بحران نبايد منجر به خيانت به خدا گردد.
خدا را به پاسداري از حرمت خودش برانگيزيد
موسي بارها اين دعا رابه درگاه خدا كرد : « اي خداوند ، مصريان چه خواهند گفت اگر تو اسرائيل را محو و نابود سازي . مردم چه فكري خواهند كرد ، اگر تو بگذاري ما شكست بخوريم و اين قوم در بيابان هلاك شوند ؟ موسي به ما ياد مي دهد كه چگونه بايد خدا را به حفظ حرمت خودش واداريم . موسي گفت : « حتي اگر از نسل من قومي عظيم به وجود آوري ، مصريان بت پرست درباره قومي كه تو از مصر بيرون آوردي تا هلاك گردند ، چه خواهند گفت ؟ خداوندا نگذار اين قوم محو شوند . »
موسي در شكاف ميان خدا و قوم اسرائيل ايستاد . او زيباترين تصوير از خدمت شفاعت رابه ما ارائه مي دهد . خدا راضي شده بود كه قوم اسرائيل را براي نااطاعتي هاي مداومشان نابود سازد . ولي به خاطر شفاعتهاي موسي براي قومش در حضور خدا ، ايشان را از خطر هلاكت رهيدند .
در باب 18 پيدايش نمونه اي ديگر از شفاعت كنندگان را مي يابيم : ابراهيم . هنگامي كه خدا ابراهيم را زا مقصودش كه نابودي شهرهاي گناهكار سدوم و غموره بود ، آگاه ساخت ، ابراهيم بي درنگ از خدا طلب رحمت كرد . « آيا عادل را با شرير هلاك خواهي كرد . شايد در شهر پنجاه عادل باشند ، آيا آن را هلاك خواهي كرد و آن مكان را به خاطر پنجاه عادل كه در آن باشند ، نجات نخواهي داد ؟ ( پيدايش 18 : 23- 24 )
پس خدا نرم شد و موافقت كرد كه در صورت يافتن پنجاه نفر انسان پارسا در ان شهرها ، آنان را هلاك نسازد . اما ابراهيم شفاعت كننده به اين هم بسنده نكرد ! باز به شفاعت كردن براي مردم پرداخت . « شايد از آن پنجاه عادل پنج كم باشد ؟ … هرگاه در آنجا چهل يافت شوند ؟ … شايد در انجا سي پيدا شوند ؟ … اگر بيست در آنجا يافت شوند ؟ ( آيات 28- 31 )
حتي زماني كه خدا پذيرفت در صورت يافتن بيست نفر پارسا دست از نابودي شهرها بردارد ،باز ابراهيم به شفاعت كردن ادامه داد .
« خشم خداوند ، افروخته نشود تا اين دفعه را فقط عرض كنم ، شايد ده نفر يافت شوند ؟ » ( آيه 32 ).
شفاعت ابراهيم خدا را تشويق به پاسباني از حرمت خويش نمود . خدا در پاسخ به درخواست ابراهيم گفت : « به خاطر ده آن را هلاك نخواهم ساخت. » ( آيه 32 ) . چنين دعاهايي را در زندگي موسي ، ابراهيم ويوشع مي بينيم دعاهاي كه به ما نشان مي دهند بايد به فكر حرمت و آبروي خدا باشيم .
اين واقعيت را بپذيريد كه پيروزي اصيل بايد تقدس به دنبال داشته باشد
وقتي گناهي در اردوگاه وجود دارد ، هيچ شانسي براي پيروزي نيست ، حتي اگر جنگ از سوي خدا باشد . اگر بدن مسي در اين كشور روي بيداري را نمي بيند ، به اعتقاد من بدين خاطر است كه كليسا هنوز به حساب همه گناهان خود نرسيده است . شايد اين گناهان درصد كوچكي را تشكيل بدهد، ولي حتي كوچكترين درصد گناه هم باعث شكست خواهد شد . نمونه آن را در شكست قوم اسرائيل شاهد هستيم :
خداوند به يوشع گفت : « برخيز چرا تو به اين طور به روي خود افتاده اي . اسرائيل گناه كرده ، و از عهدي نيز كه به ايشان امر فرمودم ، تجاوز نموده اند و از چيز حرام هم گرفته ، دزيده اند ، بلكه انكار كرده ، آن را در اسباب خود گذاشته اند ( يوشع 7: 10-11 )
گناهاني وجود دارند كه ما آنها را خيلي عادي تلقي مي كنيم . اما اكنون زمان آن فرا رسيده كه نيك و بد را از هم جدا سازيم . ديگر نمي توانيم با گناه در اردوگاه كنار بياييم . شايد خداوند مي گويد : « زمان سستي و انعطاف نشان دادن نسبت به گناه ، مويه سردادن و افسوس خوردن ، به سر آمده . وقت آن نيست كه احساس قرباني بودن بكنيد و يا از عقده هاي حقارت رنج ببريد . اسرائيل گناه كرده ، آنان از عهدي كه به ايشان امر فرمودم ، تجاوز نموده اند .آنان از چيزهاي حرام گرفته ، دزديده اند، دروغ گفته اند و اين رويه را جزء زندگي عادي و روزمره خود كرده اند . از اين روست كه قوم من توان ايستادگي در برابر دشمنانش را ندارد . »
يوشع به عنوان رهبر بني اسرائيل نمي فهميد كه چرا خداوند اجازه داده دشمنان لشكرش را شكست دهند. يوشع سعي در پنهان كردن گناه خود ننموده بود . او شخصا كاري را كرده بود كه خدا به او گفته بود بكند . او نه زنا كرده بود و نه پول كسي را دزديده بود . نه وقتش را صرف خوشگذراني كرده بود نه ميگساري. با اين وجود در جنگ پيروز نشد ! شايد شما هم در موقعيت يوشع قرار داشته باشيد . شايد در حالي كه كارتان درست باشد ، باز شكست بخوريد . شايد خدا آشكارا به شما چراغ سبز نشان داده و مي دانيد كه در زندگي خود مطابق اراده خدا به پيش مي رويد. اما اين امكان وجود دارد كه د ركليسايتان ، خانواده تان يا جمعي كه بدان تعلق داريد ، گناهي وجود داشته باشد . شادي در اردوگاه گناهي نهفته است . نااطاعتي زمينه ساز نابودي است .
چيزهاي حرام را نابود سازيد
ضعف بين اسرائيل در اين بود كه خود را از شر گناه خلاص نكرده بودند ؛ آنها دامهايي را كه گناه در ميانشان گسترده بود ، نابود نكرده بودند . ضعف و آز ايشان ، عاقبت آنها را به نابودي كشاند . خدا در كنار كساني كه چيزهاي حرام را در زندگي خود نابود نمي سازند ، نخواهد ماند . خداوند مي گويد : مادامي كه بتهايي كه در ميان خود نگهداشته ايد ، نابود نكنيد، با شما نخواهم بود .»
من مسيحياني را ديده ام كه گويي خداوند دستش را از زندگيشان بيرون كشيده است . وقتي اين وضع را مي بينم مي پرسيم : « پس بركت كجاست ؟ پس ترس خدا كجاست ؟ »
چنين وضعيتي در يك لحظه اتفاق نمي افتد . اطفا كردن روح شايد سالها به طول انجامد . آلوده شدن ذهن و پر شدن چشمان از حرص و طمع ممكن است سالها طول بكشد . اما آغاز و انجامش وقتي است كه ارضاي نفس و جسم خودمان را به خشنود ساختن خدا ترجيح بدهيم . اگر به تغذيه جسم و نفس خود ادامه بدهيم ، به نقطه اي مي رسيم كه خداوند مي گويد : « اگر چيز حرام را از ميان خود تباه نسازيد ، من ديگر با شما نخواهم بود. »
شنيده بودم كه بانويي مسيحي در مقطعي از زندگي خود به شوهرش خيانت كرده و با مرد ديگري رابطه نامشروع داشته است . وي در مدتي كه با آن مرد رابطه داشت از او هدايايي گرفته بود كه يكي از آنها زنجير گردنبند طلايي بود . بالاخره آن زن رابطه نامشروع خود را با فاسقش قطع كرده و به زندگي عادي خود برگشته بود . ولي تصميم گرفته بود زنجير طلا را براي خود نگهدارد . هر چه باشد ، آن زنجير ارزش مادي داشت .
خلاصه ، هر يكشنبه بانوي مسيحي به اتفاق شوهر و دو فرزندش به كليسا مي آمد ، در حالي كه زنجير طلا را به گردن داشت. يك روز يكشنبه پس از آنكه واعظ همه را دعوت به توبه مي كند، روح القدس با قلب اين زن صحبت كرده او را به خاطر نگهداشتن اين يادگار گناه توبيخ مي سازد. او به زور راهش را از ميان جماعت باز كرده به جلوي محراب كليسا مي آيد و اين هديه گناه را در حضور خدا مي گذارد و بر مي گردد . خدا از او خواسته بود از شر چيزهاي حرامي كه در زندگيش مانده و خدا دستور نابودي اش را داده ، خود را خلاص سازد .
امروز فرياد خدا خطاب به كليسا اين است . به خاطر شكستهاي خود، خدا را سرزنش نكنيد و نگوئيد : « خداوند، تو با ما چه كرده اي ؟ چرا ما ديگر كامياب نيستيم ؟ چرا در زندگي گذشته مان اين همه لطمه و شكست وجود دارد ؟ » نخست به خاطر داشته باشيد كه خدا از قومش تقدس مي خواهد . هيچكس بدون تقدس خدا را نخواهد ديد.
خود را تقديس نماييد
راه حلي كه خدا در هنگام شكست به بني اسرائيل ارائه كرد اين بود كه خويشتن را تقديس كنند . آنان براي كسب پيروزي در جنگ راه ديگري نداشتند جز اينكه بتهاي زندگي شخصي خودشان را بازشناسند و آنها را دور سازند .
برخيز ، قوم را تقديس نما و بگو براي فردا خويشتن را تقديس نماييد ، زيرا يهوده خداي اسرائيل چنين مي گويد : اي اسرائيل چيزي حرام در ميان توست و تا اين چيز حرام را از ميان خود دور نكني ، پيش روي دشمنان خود نمي تواني ايستاد ( يوشع 7: 13 )
در همان روزي كه قرار بود من در كنفرانسي در سيدني استراليا موعظه كنم ، گردهمايي بزرگي با شركت هزاران همجنس باز در مركز شهر برپا شده بود .
خيلي ها هم به گرد همايي مسيحي ما آمده بودند ، از جمله مقامات دولتي كه در رديف جلو نشسته بودند. همين مقامات به من گفتند كه پارسال هم همجنس بازان جشني برپا كرده بودند . در طي كنفرانس خداوند در مورد ايشان كلام نبوتي تندي داد و من تشويقشان كردم كه اين كلام را بنويسند . نبوت چنين مي گفت : « آنچه امشب در خيابانهاي شهر شما مي گذرد ( اشاره به راهپيمائي همجنس بازان ) مايه انزجار من است . اما آنچه بيشتر مرا منزجر نموده گناه قوم خودم مي باشد كه اجازه داده اند درخت ناپارسايي در شهرشان برويد . »
سخن خدا با قومش اين بود كه وي بيش از گناهان همجنس بازان ، نگران گناهان كليساست. نبوت مزبور چنين ادامه مي يافت : « اين درخت ناپارسايي در حال نمو است . آنقدر رشد كرده و تنومند شده كه ديگر نمي توان آن را با تبر انداخت يا با اره بريد . تنها راه انداختن اين درخت در شهر شما آن است كه مواد غذايي لازم براي ادامه حياتش قطع شود و اين مواد غذايي چيزي نيست جز گناه قوم من . »
اين كلام در مورد كليسا در بسياري از شهرهاي جهان مصداق دارد . ناپارسايي در شهرهاي ما چنان ريشه دوانيده كه به نظر مي رسد هيچ چيز قادر به تكان دادنش نيست و هيچ چيز عوض نخواهد شد . علتش اين است كه در كليسا گناه و عدم پارسايي حاكم است .
قصد ندارم هيچ كليساي بخصوصي را متهم به گناه كنم . من مي گويم كه بدن مسيح هنوز آنطور كه عيسي مي خواهد پاك نشده است . من چشم انتظار زماني هستم كه ما ديگر تقدس را در كليساهايمان وعظ نكنيم . زماني كه كليساها بگويند: « ديگر در داخل كليسا به كساني كه تقدس را موعظه كنند نياز نيست.» من منتظر روزي هستم كه پيغام تقدس را به ميان خيابانها و استاديومها ببريم و به كساني اعلام كنيم كه هرگز انجيل را نشنيده اند.
من مشتاق زماني هستم كه ما قرار است تقدس را براي بي ايمانان موعظه كنيم ، چرا كه ايمانداران اين پيغام را شنيده و از آن اطاعت كرده اند . كلام خدا مي گويد كه خداوند عروسش ، كليسا را آماده مي سازد . عروس جامه اي بدون چين و لكه بر تن خواهد نمود . روح القدس آخرين لكه را هم از دامان كليسا پاك خواهد كرد . با زدودن گناه از زندگي تان ، خويشتن را مهيا سازيد .
در برابر دشمن متحد شويد
ما در شهر خودمان ، لاپلاتاي آرژانتين شاهد يك بيداري روحاني بزرگ و تاريخي بوديم . مبشري به نام كارلوس آناكونديا در سال 1984 به شهر ما آمد تا در فضاي باز جلسات بيداري خود را برپا كند و شش ماه در اين شهر ماند . در اين مدت بيش از پنجاه هزار نفر به مسيح ايمان آوردند . از آن زمان به بعد بيداري روحاني در سرتاسر آرژانتين گسترش يافته . گفته مي شود كه در پانزده سال اخير و در نتيجه آن بيداري روحاني بيش از دو ميليون نفر به مسيح ايمان آورده اند . معجزات واقعي يكي پس از ديگري به وقوع مي پيوستند .ما به چشم خود مي ديديم كه هزاران نفر نجات مي يافتند ، شفا پيدا مي كردند و از اسارت ديوها آزاد مي شدند . خيلي از كليساها كه اعضاي اندكي داشتند ، شمارشان به چند صد نفر رسيد .
اما در هنگامه پيشرفت آن بيداري عظيم ، پديده ديگري هم در حال وقوع بود . وقتي روح خدا در ميان ما شروع به خراميدن مي كند ، چه ما متحول شويم و چه به زندگي گذشته خود بازگرديم ، در هر صورت بيداري را تجربه كرده ايم . برخي از شبانان آرژانتيني تصميم گرفتند به روشهاي گذشته خود بازگردند . آنها به كار كردن در ميان اعضاي كليساي خود و فراموش كردن نيازهاي شهرشان بسنده كرده بودند . آنان اتحاد و ديد و رويا را از ياد برده بودند و فقط روي رشد خدمت و كليسايشان ، آنهم در انزاوا ، متمركز شده بودند. در شهري كار به جايي رسيد كه بعضي از شبانان در برنامهاي راديويي لب به انتقاد از همگان گشودند و از ميكروفنها براي تهمت زدن به آنان استفاده كردند .
چرا چنين اتفاقي افتاد ؟ آنها گذاشته بودند گناه در كليسايشان به حيات خود ادامه دهد و براي جلوگيري از آن اقدامي نكرده بودند . از قديم گفته اند ، اگر مي خواهيد شرارت در همه جا پر شود، تنها كاري كه بايد كرد اين است كه همه پارسايان دست روي دست بگذارند و هيچ كاري نكنند . ما مصداق دقيق اين مثل را در آرژانتين شاهد بوده ايم . اكنون بيشتر از هر وقت ديگري در گذشته ، مردم به مواد مخدر معتاد شده اند. آمار جنايت بالا رفته . كساني هستند كه تنها به خاطر سه دلار حاضرند آدم بكشند . پول طرف را مي گيرند و يك گلوله هم توي شقيقه اش خالي مي كنند . ناامني و عدم ثبات در همه جا افزايش يافته . در زماني كه مشغول نگارش اين كتاب هستم ، شهرهايمان به دليل اضمحلال اقتصادي به منطقه جنگي شباهت يافته اند .
به عقيده من اين وضع بدين خاطر پيش آمده كه خداوند ما را ملاقات كرده و بعد نخواسته ايم كه قدوسيت خدا در زندگي و روابطمان جا بيفتد . به درخت ناپارسايي اجازه داده ايم د رشهرمان رشد كند . بسياري از شبانان ، و از جمله خودم ، به جايي رسيده اند كه فرياد مي زنند، « آه اي خداوند يهوه براي چه اين قوم را از اردن عبور دادي تا ما را به دست اموريان تسليم كرده ، ما را هلاك كني ؟ »
اگر هر روزه در پي تقدس و پاكي نباشيم ، بيداريها ، بركات و دستورهايي كه خدا در گذشته به ما داده ، ممكن است منجر به هلاكت ما شوند . حمله هاي دشمن مي تواند شديدتر و رذيلانه تر از گذشته باشد .
با اين وجود ، من خيلي اميدوارم . اكنون ما به لاپلاتا برگشته ايم و مردم شهر را به « رويارويي براي تبديل » فراخوانده ايم . در سپتامبر 2000 ، شاهد بوديم كه يك ورزشگاه با گنجايش بيش از شش هزار نفر، كاملا پر شد . وقتي سال بعد بر گشتيم ، براي نخستين بار در تاريخ شهر لاپلاتا ، توانستيم چندين كليسا را با هم متحد كرده همه را در يك استاديوم بزرگ فوتبال گرد آوريم . البته همه كليساهاي شهر حضور نداشتند ، ولي اين حكايت همچنان ادامه دارد.
مكاشفه ، نه تاسف
وقتي در خانواده با مشكلي جدي روبرو مي شويد و يا در زندگي زناشويي خود به بن بست مي رسيد ، لازم است از خدا بپرسيد كه چرا اين شكست روي داده . از او بخواهيد بر شما مكشوف سازد كه در كجا اشتباه كرده ايد . از او بخواهيد به شما بگويد كه بعد بايد چه كنيد . تاسف خوردن هيچ دردي را دوا نخواهد كرد . افسوس گذشته را خوردن زندگي زناشويي در شرف سقوط شما را نجات نخواهد داد . شما به مكاشفه نياز داريد . لازم است خدا با قلبتان صحبت كند .
اگر در شرايطي هستيد كه آماده رها كردن كليسا، كار ، خدمت ، دعا و ديگر جنبه هاي سودمند زندگي هستيد ، به مكاشفه نياز داريد . نيازتان اين است كه روح القدس با دلتان سخن بگويد و به شما كلامي اميد بخش عطا كند .
گناه عخان مسبب دردسر براي همه قوم اسرائيل شد . تجاوز او از عهد خداوند باعث شد كه همه بني اسرائيل مورد غضب واقع شوند.
پس بامدادان ، شما موافق اسباط خود نزديك بياييد ، و چنين شود كه سبطي را كه خداوند انتخاب كند به قبيله هاي خود نزديك آيند ، و قبيله اي را كه خداوند انتخاب كند ، به خاندانهاي خود نزديك بيايند ، و خانداني را كه خدوند انتخاب كند به مردان خود نزديك آيند . و هر كه آن چيز حرام نزد او يافت شود، با هر چه دارد به آتش سوخته شود ، زيرا كه از عهد خداوند تجاوز نموده ، قباحتي در ميان اسرائيل به عمل آورده است ! ( يوشع 7 : 14 -15 )
عخان توضيح داد كه چرا مرتكب گناه شده است. او آز و طمع خود را چنين تشريح كرد :
عخان در جواب يوشع گفت : « في الواقع به يهوه خداي اسرائيل گناه كرده و چنين و چنان به عمل آورده ام . چون در ميان غنيمت ردايي فاخر شنعاري و دويست مثقال نقره و يك شمش طلا كه وزنش پنجاه مثقال بود ديدم ، آنها را طمع ورزيده ، گرفتم و اينك در ميان خيمه من در زمين است و نقره زير آن مي باشد ( يوشع 7 : 20- 21 )
علت شكست ايشان همين بود . اين اصل را هميشه در خاطر داشته باشيد : اگر اوضاع خوب پيش نمي رود ، تقصير از جانب خدا نيست.
ما به شخصيت و صفات خدا ايمان داريم . او در همه طريقهاي خود كامل است . اگر در زندگي من اشكالي پيش آمده ، به جرات مي گويم كه اشكال از طرف من بوده ، يعني يا به خاطر تمايلات شيطانيم بوده ، يا به خاطر نفس و يا به دليل غفلت ابلهانه خودم .
گناه يوشع اين بود كه به غلط پيش خود فرض گرفته بود كه چون بني اسرائيل قبلا شهر اريحا را فتح كرده اند ، اين بار هم در جنگ پيروز خواهند شد – ولي اين بار بدون مداخله الهي – تنها مسئله اي كه معادله رابرهم زد اين بود كه اين دفعه گناهي در اردوگاه مخفي شده بود .
يوشع خيلي چيزها را قطعي مي دانست . خيلي مواظب آن ايمان يا عقيده اي باشيد كه مي گويد : « اگر چيزي را به كرات بر زبان آورم ، اگر مثلا يكصد مرتبه تكرارش كنم . خدا وادار به انجامش خواهد شد ، و به اين طريق حرف من پيش خوهد رفت . » ما نمي توانيم خدا را آلت دست « راههاي خودمان » قرار دهيم. دعاهاي ما بايد در راستاي اراده خدا باشد و گرنه شنيده نخواهند شد . من به اين حقيقت ايمان دارم : « اگر كلام خداوند را اعتراف و اراده او را اعلام كنيم، آن كلام واقع خواهد شد . اما اگر با يكدندگي خود پافشاري نماييم و آسمان را آلت دست برنامه هاي خودخواهانه خويش قرار دهيم ، آن وقت سخت نااميد خواهيم شد .
توبه كنيد و ماً موريت خويش را به انجام رسانيد
خوب توجه داشته باشيد كه در همين داستان كمي جلوتر چه اتفاقي افتاد . بني اسرائيل توبه كردند ، با گناهي كه در ميانشان مخفي شده بود برخورد نمودند و سپس برگشته شهر عاي را با يك پيروزي بزرگ تسخير نمودند . پس از اينكه ايشان با گناه پيش فرض غلط مقابله كردند ، توانستند آن سرزمين را تصرف نمايند .
خداوند چشم انتظار است كه شما با انجيل به سوي شهر خود حمله ور شويد . خداوند منتظر است كه در خانه هايتان پيروزي را اعلان كنيد . اما اگر در دلتان گناهي لانه كرده ، مسئوليتش را خود به عهده گرفته دلتان را پاك بسازيد . سپس بار ديگر به ميدان جنگ بازگرديد . ما حق نداريم به خاطر شكست هاي قبلي ، از خودمان سلب صلاحيت نماييم .
به خاطر اشتباهاتي كه در گذشته مرتكب شده ايد ، نااميد نشويد . بعضي ها ديگر هرگز نمي توانند مثل قبل به خداوند توكل كنند . بوده اند كساني كه زماني در آتش اشتياق خدا مي سوختند ولي حالا با احتياط ، حرارتي ملايم از خود نشان مي دهند . شايد در گذشته اشتباهي احمقانه از آنها سرزده ، ولي حالا مي گويند: « ديگر به روح القدس اعتماد ندارم .» روح ترس اين اشخاص را در خود پيچيده است . از اين روح آزاد شويد. دوباره به خدا توكل كنيد . مثل آن بچه اي باشيد كه به پدرش اعتماد كامل دارد.
بايد ما به آن سادگي ايمان گذشته خود بازگرديم و بگوييم : « خدايا ، در گذشته تو توانستي فلان كار را برايم بكني ، اكنون هم مي تواني . اگر قبلا در گرفتن اريحا كمك مان كردي ، مي تواني در تسخير عاي نيز ياريمان دهي . براي تو ناممكن معنا ندارد .» خدا ميخواهد ايليا هايي را برانگيزد كه به اطرافيان خود بگويند: « نزد من آييد آن خدايي كه به آتش جواب دهد ، او خدا باشد . » ما به مردان مبارزه نيازمنديم ، مرداني كه جراًت ايمان آوردن داشته باشند .
زماني كه در دبيرستان بودم ، با جواني به نام مارسلو دوست شدم . او شخص بي خدا و وحشي و بسيار نامقدسي بود . يادم هست كه يكبار به يكي از دوستانم گفته بودم : « اين مارسلو هرگز مسيحي نخواهد شد.»
سالها پس از نخستين باري كه كارلوس آناكونديا به لاپلاتا آمد ، من هدايت يك گردهمايي مسيحي را بر عهده داشتم . هنگامي كه در بالاي بلندي ايستاده جمعيت شش هزار نفري را كه در ميدان شهر گرد آمده بودند نظاره مي كردم ، ناگاه چشمم به شخصي افتاد كه روي سكوي وعظ ايستاده از جماعت فيلم برداري مي كند .او خيلي شبيه مارسلو بود ؛ همان جواني كه من درباره اش گفته بودم كه محال است به مسيح ايمان بياورد. پس از گردهمايي او به طرفم آمد تا با من سلام و احوال پرسي كند . در نهايت شگفتي ديدم كه خود مارسلو است !
مارسلو به طرز اعجاز آميزي نجات يافته بود . ما دوستي مان را از نو تجديد كرديم و او شروع به آمدن به كليسايي كرد كه من شبانش بودم .
هنوز مدتي نگذشته بود كه او در زمره رهبران كليسا قرار گرفت . او هنوز در همان كليسا مشغول خدمت است ، هر چند من ديگر در آنجا شباني نمي كنم . زماني كه من در دبيرستان بودم ، دوستي ام را با مارسلو قطع كردم ، ولي خدا او را رها نكرد بله نجاتش داد و از او يك خادم وقف شده مسيحي ساخت .
شايد شما هم مثل يوشع ، پس از نخستين پيروزي بزرگش هستيد ؛ قادر به ديدن آينده نمي باشيد و از خدا مي پرسيد كه چرا شما را به اين نقطه آورد . شايد شكست خود را به حساب تقديرتان بگذاريد . خدا براي شما و زندگيتان نقشه هاي عالي در نظر دارد . با كمك خدا خواهيد توانست شهرها ، جانها ، خانواده خود و همسر خود را براي خدا فتح كنيد .
سرزنش كردن خدا و سرباز زدن از انجام اراده او در هنگام شكست ، از بار گناه و اشتباهتان چيزي نمي كاهد . اگر يوشع توبه و اردوگاه را پاكسازي نمي كرد ، قوم اسرائيل به كلي نابود مي شد . براي اينكه بتوانيم در برابر دشمنان خود بايستيم ، بايد اول خود را اصلاح كنيم و مورد آمرزش قرار بگيريم .
اگر نوميد و دلمرده ايد ، خدا مي خواهد به شما شادي ببخشيد . من يقين دارم كه خداوند مكاشفه خود را در دلهايتان خواهد گذاشت و از آسمان هدايت لازم را خواهيد گرفت . از گذشته درسهاي بيشتري خواهيد گرفت و براي آينده ايمان بيشتري خواهيد داشت. تجربه خفت بار عاي زمينه ساز كسب پيروزي براي پادشاهي خدا خواهد شد.
دعاي توبه
پدر، ما را ببخش كه هر وقت دليل شكستهايمان را نمي فهميم ، تو را سرزنش مي كنيم . كليسايمان را از بديها و شكستهاي اخلاقي پاك بساز . اي خدا ، ما را آزاد كن . ما براي تبديل دعا مي كنيم . ما هم مثل يوشع فقط براي انجام اراده تو مي كوشيم ، ولي داشتن نيت و انگيزه خوب كافي نيست . خداوندا از تو استدعا مي كنيم بتهايي را كه در زندگي مان مخفي كرده ايم ، آشكار سازي . كمك مان كن تا اردوگاه را پاك بسازيم و چيزهاي حرام را از آن دور كنيم . ما را افرادي مؤثر در پادشاهي خود بساز .
خداوندا ، من به تو قول وفاداري مي دهم . قول مي دهم كه در مواقعي كه راههاي تو و شرايط خود را نمي فهمم ، همچنان وفادار بمانم و از حرمت تو دفاع كنم ، چون مي دانم كه تو راستگو و همه انسانها دروغگو هستند . حتي اگر هر بار كه از تو تقاضا مي كنم ، مرا شفا ندهي ، مثل ايوب خواهم گفت: « اگر چه مرا بكشي ، باز تو را حمد خواهم گفت . » در زندگي تسليم اقتدار و عظمت تو مي شوم . به نام عيسي مسيح آمين.
فيليپ از ايران