دستام و بگیر تو دستات ، ای صمیمی ای نهایت
تو صدا کن قلب تنهام ، آشناس رنگ نگاهت
تشنه ام من تشنه تو ، از تو آغاز از تو پایان
ای همه هستی من تو، ای تو جان و ای تو جانان
اوج در تو، عشق در تو، جان من تو آن من تو
نور از تو، ماه از تو، هستی و ایمان من تو
ای بهار جاودانی، ای سراسر مهربانی
ای تمام عشق و امید، ای تو روح آسمانی
تا همیشه سرسپرده از تو دارم هرچه دارم
من زمستان بودم اکنون تا همیشه چون بهارم
این من و تا تو دویدن، چون تو بودن چون تو دیدن
این من و پرواز تا تو، تا نگاه تو رسیدن
گاه گاه غصه هایم، دست تو در دست هایم
نیست بودم هست گشتم، نام تو در هست هایم
جاری از تو برکت و نور، نور عشق جاودانه
در حضور منجی خود، تا افق تا بی کرانه
شکر نام پرجلالت، شکر دست پر ز نورت
شکر هستی در کنارم، تا ابد دل در حضورت
دستهایت چون همیشه مهربان و آسمانی
هر نفس با عشق با تو ، تا ابد در هر زمانی
دستهایم سوی نامت ، ای همیشه آشنایی
گمشده زندانی غم ، با تو در اوج رهایی
با تو در اوج رهایی
مهديس از ايران