« … تا به نام عيسي هر زانويي خم شود.» (فيليپيان 2 : 10 )
يك برهمن جوان روزي نزد مبشر مشهور « استانلي جونز » آمد و به او گفت:«گفته هاي شما طرفداران بسياري پيدا كرده است. خوب مي بود اگر مسيح را تنها به عنوان يكي از طريق موجود موعظه مي كرديد. طرق ديگر هم وجود دارد.
ما كريشنا را دوست داريم. عده اي كالي را دوست دارند. اگر اين را بپذيريد،تمام هندوستان به حرفهاي شما گوش خواهند داد.»
اين وسوسه از همان آغاز مسيحيت وجود داشت. امپراطوري روم در قبال مذاهب بسيار بردبار بود. ايشان با خوشحالي مسيح را به عنوان يكي از خدايان پانتئون مي پذيرفتند- در رديف دايانا، مارس، آپولون، ميترا و امپراطوران. آنچه كه منجر به شكنجه و آزار مسيحيان اوليه گرديد، اصرار بر روي اين مطلب بود كه مسيح تنها طريق است و طرق ديگر همه كذب هستند.
شخصا خيلي مي پسنديدم اگر طرق بسياري وجود مي داشت. اما عالم به هيچوجه بر طبق خواسته هاي من بنا نشده است. كسي خردمندتر از من كه همه چيز را بهتر مي داند، آن را خلق كرده است. من بايد آن را بپذيرم . انتخاب ديگري ندارم. مايل مي بودم كه در شرايط ديگري به دنيا مي آمدم و رستاخيز مي كردم. اين بار نيز زندگي من بدون مشورت با من مقدر شده است. من نمي توانم تصميم بگيرم كه انسانها چگونه بايد نجات يابند. خدا تنها يك طريق نجات را مشخص كرده است.
جايي براي بحث با او نيست. عيسي مسيح را بپذيريد تا نجات يابيد. اگر او را رد كرده، ناديده انگاريد،ملعون خواهيد شد. مسآله به همين سادگي است كه مي بينيد. خدا در مورد ذوق و سليقه ما از ما سؤال نمي كند. ما ميل مي داشتيم كه فقط بهشت وجود مي داشت،اما جهنم نيز وجود دارد. خيلي راحت مي توانيد از آن اجتناب كنيد.
ريچارد ورمبراند
سخنان زبانم و تفكر دلم منظور نظر تو باشد، اي خداوند كه صخره من و نجات دهنده من هستي