« اگر تو سخن نگویی تا آن مرد شریر را از طریقش متنبه سازی … خون او را از دست تو خواهم طلبید .» ( حزقیال 33: 8 )
در یک روز زمستانی و طوفانی , یک کشتی در دریاچه میشیگان , نه چندان دور از ساحل غرق شد. یک شناگر ماهر موفق شد تا ده نفر را یکی پس از دیگری نجات دهد.

دوستان او آتشی در ساحل برافروختند.   « نجات دهنده » که خسته شده بود, خود را در کنار آتش گرم می کرد. وقتی که دید عده ای در حال کشمکش با امواج هستند , آماده شد تا دوباره به درون آب رود.
      دوستانش به او توصیه کردند که این کار را نکند و گفتند : « خیلی خسته ای ؛ خودت هم غرق خواهی شد!»
      وی در پاسخ گفت: « نمی توانم دست روی دست بگذارم و ببینم که انسانها هلاک می شوند ! »
      او تمامی قوای خود را جمع کرد و پنج نفر دیگر را نیز نجات داد. او نهایت سعی خود را کرده بود. خود نیز به دشواری از آب بیرون آمد.
      هنگامی که از شدت خستگی در کنار آتش دراز کشیده بود, متوجه شد که دو مرد به سختی تلاش می کنند تا با چسبیدن به تخته ای خود را بر روی آب نگاه دارند. وی فریاد زد: « باید انها را نیز نجات دهم.»
     بقیه گفتند : « این دیوانگی است ؛ کار تو خودکشی است! »
     او به حرفهای ایشان توجه نکرد و آن دو نفر را نیز نجات داد.
     اکنون او از رمق افتاده بود؛ با اینحال نمی توانست خود را بی گناه به حساب آورد. در حال احتضار بود و در هذیان تب بارها و بارها از خود می پرسید: « چگونه در حضور خداوند خواهم ایستاد در حالی که فقط هفده نفر را نجات داده ام ؟ آیا نمی توانستم لااقل یک نفر دیگر را نیز نجات دهم ؟ »
      ما مسئول خون  کسانی هستیم که می توانستیم زندگی جسمانی یا  روحانی شان را نجات دهیم , اما این کار را نکرده ایم . آیا مسئول مرگ آنها هستیم یا نه ؟
    « فیلیجو نری » وقتی که مجرمی را دید که به پای چوبه دار می رود گفت: « اگر به خاطر فیض خدا نبود, من نیز سزاوار این می بودم که به جای آن مرد باشم.»

سخنان زبانم و تفكر دلم منظور نظر تو باشد، اي خداوند كه صخره من و نجات دهنده من هستي

May this words of my mouth and this meditation of my heart be pleasing in your sight, Lord, my rock and my redeemer. Amen