« و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما » ( متي 1 : 23 )
« سرور سلامتي » ( اشعيا 9 : 6 )
چند سال پيش با تصويري از تولد مسيح روبرو شدم ، كه زير آن اين نوشته بود: « اگر عيسي نيامده بود » . اين گفته بر اساس سخن مسيح بنا شده بود كه فرمود : « اگر نيامده بودم …» ( يوحنا 15 : 22 ) . تصوير واعظي را نشان مي داد كه در صبح تولد مسيح ، در خواب دنيايي را مي ديد كه مسيح هرگز نيامده بود. واعظ نگاهي به خانه اش انداخت و ديد كه كنار بخاري جوراب هاي مخصوص هدايا آويخته نيستند ، در بيرون زنگ هاي كليسا نواخته نمي شوند ، دسته گل هاي ويژه تولد وجود نداشتند و مسيح شادي بخش ، تسلي دهنده و نجات دهنده حضور نداشت. در ضمن هيچ كليسايي هم نديد . به خانه برگشت و وارد دفتر كارش شد و ديد كه تمام كتاب هايي كه در مورد مسيح بودند ناپديد شده اند . زنگ در به صدا در آمد . در را باز كرد و پسرك بيچاره اي را ديد كه از او خواهش مي كرد مادر در حال مرگش را ملاقات كند. برخاست و همراه پسرك گريان به خانه آن ها رفت و وقتي به آن زن رنجور گفت كه مي خواهد چند كلام تسلي بخش بخواند ، در كتاب مقدس عهد جديدي نديد . نا اميدانه سرش را پائين انداخت و با زن بيچاره شروع به گريه كرد.
خواب واعظ ادامه يافت . دو روز بعد ، مراسم خاكسپاري آن زن انجام مي گرديد ، اما او هيچ كلامي از قيام پر جلال و درباره آسمان براي تسلي نداشت ، بلكه فقط گفت : « خاك بودي به خاك بر مي گردي » و شروع به گريه كرد . ناگهان بيدار شد و وقتي ديد كه همه اين ها خواب بود دلش از شادي عظيم لبريز گرديد. شادي او خيلي بشتر شد وقتي صداي دسته سرايندگان كليساي نزديك خانه شان را شنيد كه سرودهايي در وصف مسيح زنده مي سرائيدند.
بيائيد امروز ما هم مانند اين واعظ ، شادي و وجد نمائيم ، زيرا او واقعا آمده است . فرشته گفت : « زيرا اينك بشارت خوشي عظيم به شما مي دهم … كه امروز براي شما در شهر داوود ، نجات دهنده اي كه مسيح خداوند باشد متولد شد» ( لوقا 2 : 10 – 11 )
سخنان زبانم و تفكر دلم منظور نظر تو باشد، اي خداوند كه صخره من و نجات دهنده من هستي