مقالات عمومی

گریز به آزادی

 با درود و سلام به خواهران و برادران ایمانی و عزیزم  نخست از شبان گرامی برادر میلتن مهربانم  سپاسگزارم که در اینجا فرصتی را در اختیار من قرار داده اند تا بتوانم باری دیگر پس از نه ماه که از شهادتم می‌گذرد از آنچه بر من رفته است با شما بیش از پیش سخن گویم۰

(بیشتر…)

هديه ايی پر محبت

یه روز يه دختر کوچولو کنار يک کليساي کوچک محلي ايستاده بود؛ دخترک قبلا يک بار آن کليسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوي کشيش رد شد، با گريه و هق هق گفت: “من نميتونم به کانون شادي بيام!”

(بیشتر…)

كلبه كوچک

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

(بیشتر…)